متون و دلنوشته‌ها |..:دلنوشته های عاشقآنه:..|

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 107
  • بازدیدها 1,537
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #71
عشق در لحظه ای پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان ، این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

دوست داشتن با یک سلام شروع می شود و عشق با یک نگاه، دوست داشتن با یک دروغ از بین می رود و عشق با مرگ.


از عشق هرچه بیشتر می شنویم سیرابتر می شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #72
عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر یا بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا

همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست خیلی ها می روند تا ثابت کنند که عاشقند

عشق مانند جنگ است؛ آسان شروع می شود، سخت پایان می یابدو فراموش کردنش محال است


عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

عشق با هم زیر باران خیس شدن نیست عشق آن است که یک نفر چتر شود و دیگری نفهمد که چرا خیس نشده است

عشق گلی است که اگر آن را به قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید، هرگز قادر نخواهید بود که آن را دوباره جمع کنید

عشق مثه یه گنجیشک میمونه … اگه محکم بگیریش می میره … اگه شل بگیریش می پره … پس سعی کن...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #73
تمام تردید های من
در دوستت دارم های تو
بی معنا شدند


هرگز تصور نمی کردم
که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم
و همچون کبوتری دلبریده از دنیا
در بند چشمانت اسیر شوم

هر روز که می گذرد
قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد
آری
اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد
من بیمار عشق توام
و تنها طبیب من
دستان هستی بخش توست
پروانه ی خیالم
هر لحظه شمع چشمانت می جوید
ولی افسوس
که تلاشش بی حاصل است
دنیا را نمی خواهم
آسمان را نمی خواهم
جون تویی دنیای من
و آسمان همان چشمان توست
و حتی نفس هایت،نفس های من است
و اگر روزی دیگر بر نیایند
بی شک خواهم مرد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #74
من از نیم نگاه سوزاننده ی تو زیر برق آفتاب، از تمامی گرمیت در سردی زمستان، سرخ خواهم شد.

لحظه ی جدایی را نمی شناسم، خداحافظی را معنا نخواهم کرد، سیب سرخی به تو خواهم داد و دانه ی اناری.

دانه ی انارم به تو جان خواهد داد و سیب سرخم به تو محبت. سیب سرخ، سرخ خواهد ماند و من سرخ خواهم شد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #75
نامت چه بود؟ – آدم

فرزند؟ – من را نه مادری نه پدر بنویس اول یتیم عالم خلقت

محل تولد؟ – بهشت پاک

اینک محل سکونت؟ – زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟ – امانت است

قدت؟ – روزی چنان بلند که همسایه ی خدا اینک به قدر سایه ی بختم به

روی خاک

اعضای خانواده؟ – حوای خوب و پاک قابیل خشمناک ها بیل زیر خاک

روز تولدت؟ – در روز جمعه ای به گمانم که روز عشق

رنگت؟ – اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه

چشمت؟ – رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان

وزنت؟ – نه آن چنان سبک که پرم در هوای دوست نه آن چنان وزین که نشینم بر این زمین

جنست؟ – نیمی مرا ز خاک نیم دگر خدا

شغلت؟ – در کار کشت امیدم به روی خاک

شاکی تو؟ – خدا

نام وکیل؟ – آن هم فقط خدا

جرمت؟ – یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟ – همین...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #76
ای عزیز جان من!

من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم … یک بهانه پوچ عاشقانه می‌خواهم!

از غمی که می‌دانی با تو بودنم مرگ است و بی تو بودنم هرگز!

گر بهانه این باشد، من بهانه می‌گیرم …

عاشقانه می‌میرم!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #77
برایم نامه منویس.نمی دانی چقدر افسرده ام و چطور آرزوی نیستی می کنم!

تابستان های زیبا بی تو برای من چون چراغ بی نور است.حالا دیگر بازوان خود را فروبسته ام زیرا نتوانستم ترا در این بازوان بفشارم.امروز اگر دست به دل من زنی مثل آنست که دست ه گوری خاموش زده باشی.برایم نامه منویس!


برایم نامه منویس!بگذار من و تو جز مرگ دل خبری به هم ندهیم.اگر می خواهی بدانی چقدر تو را دوست داشتم از خدا و از خودت بپرس.اگر در خاموشی دل صدائی را بشنوی که از عشق سخن می گوید مثل آن است که بی آنکه به آسمان رفته باشی ندای آسمان را بشنوی.

برایم نامه منویس!من از نامه تو می ترسم. از حافظه خودم نیز می ترسم زیرا یاد صدای تو چنان در دل من مانده است که گاه و بی گاه آوای تو را در کنارخود می شنوم.برای خدا آب زلال...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #78
دست نوشته هایم را به باد می سپارم

دست نوشته هایی از جنس عشق

دست نوشته هایی که اول آنها با نام خدا شروع می شود و با نام دلدار م به پایان می رسد

دلم می خواهد این دست نوشته ها را باد به دست یارم برساند تا او بداند چه قدر او را دوست دارم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #79
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده !؟

گفتم اگه بارون نیومد چی ؟….

گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره….


گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار…

گفتی: چشم !!

حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره….

تو هم اون دور دورا ایستادی و داری به من می خندی..!!

آخه چرا ؟مگه گناه من چیه ؟​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,141
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #80
در یک روز برفی روی برف قدم برداشتم
از برف خواستم تا با من بازی کند
او بازی کرد و در همان ابتدا آب شد و مرد
و زمستان این رایک جنایت هولناک خواند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
37
بازدیدها
1,030
پاسخ‌ها
241
بازدیدها
1,404
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
237

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا