متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های شقایق سهندی

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #71
منم آن موج دریا
که پیش از ساحل
به دست صخره شکسته

کجایی ساحل امنم ؟
که بی تو طوفان مرا
سرگردانِ دریا ها کرده

من آن تک درخت تنها
که گرفتارِ آفت زمینم
ایستاده هر روز میمیرم

تویی آن نور آفتاب
که پیش از زمین بر تن
خسته ی این درخت نشسته​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #72
عشق آن حادثه ایست که
بی چشم تر بر قلب ما
فرو نریزد بارانــــــش

عشق را شود کامل
به جان کندن هایِ
مکررِ عاشق

اگرمی بینی چون پروانه ای
سوخته بالهایم برایـــــش
او شمــعی ست که افروخته
روشنا به پایم و ذوب شده جانش

من پــــروانه ی او ،
او شمع جان منست
در چشم او من دلستان ،
او جـــوانیِ جان منست​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #73
دریا به یاد داری
صدایی که صدایم کرد آن روز؟

آن روز که مرا غربت نبودنش
در خود غرق کرده بود
دریا بگو صدایش چگونه در گوش تو
نام مرا زمزمه کرد ؟؟

حالا رویایی خاموشم و جامانده
آن گلدان ترک خورده و گلبرگ سوخته
آری همان نامم که به پژواک تو رسیدم

خود چون ددیای نوری بود که
نفس می کشیدم در ساحلش
کاش به یاد دارد که ریشه ریشه
درد تبر شده بر ساقه ام
و با سوزن نگاهش بود که
شفا می گرفتم هر شب​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #74
توی هجوم بی کسی
شدم پرنده ی خالی
که شده پر از من کنج قفسی

توی غربت خودم گم شدم‌،
در امتداد جاده ی بی حاصل بودن
بیراهه ی نبودن کجاست ؟؟

بی تو غرور در وجودم شده منجمد
خودم هم،برای خودم شدم زیادی
هیچ نقابی، حتی به شکل زندگی
طاقت موندن نداشت روی صورتم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #75
مثلِ تار شکسته ام
که دیگر ندارد نوایی

در نوایم که دگر نیست نوایی
" یاد تو " هنوز ماندنی ترین ست

دور شده ای فرسنگ ها
دورتر از دور
لیک رشته ی محبت مان
نگسسته همچنان
تو بگو تا کجا می کشی ام مرا ؟

من که در پَسِ پرده به تکرار تو هستم
بنگر که گواه من ست هر رهگذر ،
در گذر بر سر کوچه بن بستم
این منم امروز
خالی شده از خود
مبتلایی به تو
که هیچ نمانده از " خود"​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #76
تنهایی ام وسعتی دارد
در پناه برگ های پاییزی

از شهریوری که
به خزان دوری تو پیوند خورده

و اگر نفسی مانده برایم
فصل نور را دی، در تابستان
آشنایی تو معنا کرده برایم

و به شکرانه ی بودنت
بهشتی که کمتر
از اردیبهشت رقم خورده،
سجده می کند به پایت

در پایانِ فصل زمین
فقط با تو آغوش نور می خواهم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #77
گر چه ظلمت نشین
شب های سردم
گر چه بن بســـــت ست
کوچه ی دردم

گرچه مِی میزنم
با خونِ خود هر شب
و هم آغوشِ مرگم

اگر چه کوله بار نیاز
خم کرده شانه هایم
و از پا افتاده زانوانم
از دوریِ همــــــدردم

اما همه تمنای قلبم می نویسم
به دیوارِ سردِ کوچه بن بستم

می نویسم که بیا
ای تقدیر و محکم تر بزن
تا از پا بیافتم اما
نبرم نیاز بر در خانه
بیگانه نا آشنای دردم ......​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #78
گفتی کاش ببینی
منم گـریان شوم
تو نیستی که ببینی
چه شب ها غـرقم
به خون سیلابِ اشک هایم

گفتی کاش بســوزم
در ذغال گداخته عشق
کجایی ، کجایی که ببینی
هرشب به خاکستر نشسته
قلبم در آتش سوزان عشق

گفتی کاش شب ها کنی گریه،
صبح ها بیدار شوی پریشان حال
تو نیستی، نیستی که ببینی
چه شب ها ، چشم هایم را
روشن می کنم در شام غریبانم
و روز ها پرسه زنان زِ فراقت
مرده ام پریشان حال و زار

تو مجنون عشقی اما
رسوای جنون عشقت منم‌
نیستی ، نیستی که ببینی

شاهدم این تک بستر تنهایی ام
که هر شب می کشد به آغوشش
تندیس درد افکار پریشانم
تو نیستــی که ببینــی ...​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #79
امشب قلـــبم به افقِ دلتنگــی
نمـــازِ نیـــازِ تـــو را می خواند

سجــده گاهش اما آ.....ه
زانوان توست که نداردش

پس به انتظار خـــاک پایت
در سجده ی ابدی می ماند

بگو که قلــب مرا اینجا
به پای محراب وجودت
تا مرز بی نهایـــــت
به خــــاک سِپارند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #80
دل به هر کسی بستم
دیوار بلندِ بی کسی هایم
بلـــند تر شد برایم

در این سرمــای
استخوان سوز رفتن ها
به هیچ گرمای رهگذر
دل نبندم دگـــر

عزیـــزم
قسم به فریاد بی صدایِ
واژه هایِ مظلومِ قلبــت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا