عاشقانه‌ها عاشقانه‌های فاطمه چامه‌سرا

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
یک اتاق تاریک
یک صدای خاموش
یک دریچه بیدار
نه پشه می تازد
نه هوای لولو
موعد غارت خواب
یک گروهان در پیش
بی جهت می گردند
پی او تا نفس موهایش
چشم خود می بندد
شاخکی حس نکند
ابعادش
زیر آوار پتو پنهان است
کودک ترس سیاه

دم صبح می شکفد
در گلو بقچه ی شرم
نگهش نقش زمین
می گریزد ز حباب غربت

سایه را می شکند
غرش بچه تفنگ
ترس او می بارد
و پدر می خندد
به همه هق هق دلواپسی اش​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
شاید بشود از می و پیمانه حذر کرد
از مستی جانانه ی میخانه گذر کرد
بر ساحل بی عشق دو چشمان تو امّا
هرگز نشود از نگهت صرف نظر کرد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
دِلَکَم اشکاتو پاک کن بیا از غصه نمیریم
تو خیال بچگیت باش، نگو دیره نگو پیریم

می دونم هوای شهرت جای شادی، پُرِ جَنگه
آسمونت جای مهتاب، میدونِ تیر و فشنگه

می دونم خیلی غریبی بین اینهمه نبودن
کاش می شد خاطره بازیت، از گل و بلبل سرودن

اگه دنیا زیر و رو شه، تو باید زنده بمونی
باید از هوای خوبت، شعرای تازه بخونی

بیا از حادثه رد شیم، کسی اینجا نمی شینه
تا حالا نشد عقابی اشک ماهی رو ببینه

دِلَکَم دلت نگیره دنیا اینجور نمی مونه
می رسه روزی بهاری بعدِ این فصلِ دیوونه​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
تصنیف صبحگاهی گنجشک ها
احساس یک خواب شیرین
وبیدار باش مگس بازیگوش
صدای مبهم های و هوی کوچه
و بانگ ارتعاش دروازه
بوووم م م
در دلش گویی درختان شکوفه می دادند
بلبلان آواز می خواندند
و قاصدک ها خرامان بودند
غریبه ای آشنا
سپید چون برف
می دوید چون رعد
می درخشید گونه هایش به مانند اناری سرخ
دخترک
لابه لای درختان انار عاشق شد
هر بامداد در کوچه پس کوچه های شهر
عشق را بیدار می کرد
هنوز یک دهه فاصله بود تا تر کردن لب هایش به عشق
بیست سالگی زودتر از ثانیه ها رسید اما
در این حوالی
کوچه ها هم کوچ کرده بودند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
شهر شلوغ
بغض گران
رد پایم لرزان
تو مرا گم کردی
من ازین آتش یخ بسته ی عشق
نفس گرم تو را می چینم
آب بستم همه ی غربت خود
به دو صد بشکه ی صبر
همه جا می گردم
من به دنبال تو در باجه ی هضم
روبروی صف جان
لابلای صف عشق
در هوای مهتاب
یا به دوش باران
آینه بر رخ خود می بندند
همه ی مردم شهر
همه شان من شده اند
جانشان از کفشان می ریزد
همچو دریاچه ی درد
من درین همهمه سرگردانم
به تو من شک دارم
نکند گم شده ای در پس من​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
شهر چشمانم پیِ انکار می ماند به جا
درد عشقم در خطِ اقرار می ماند به جا

شور شیدایی چشمان تو از روز ازل
تا ابد در پرده ی اسرار می ماند به جا

در تب سوزان غربت کنج این ویرانه دل
اشک غم بر هق هق آوار می ماند به جا

می نِشانَد بین جان هامان قَدَر دیوار سخت
عطر تو پشت همین دیوار می ماند به جا

بر لب جوی و گذار عمرِ این شوریده حال
هر دم آوای نیِ بسیار می ماند به جا​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
از تار و پود رنگین کمان عشق تو
ریسمانی از نور سپید می بافم
که یک سر آن جایی
در آسمان هفتم
فراتر از ابرک های خیالم
به تبسم کودکانه ات وصل است
و من
از میان مهربانی ابرها
در زلالی هوایت
تاب می خورم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
آرزویم این است
در هوای نفس گرم تو
پرواز کنم
سفر زندگیم
از مسیر سبز چشمان تو
آغاز کنم
بال و پر
در ره دلدادگی ات باز کنم
در سکوت شب دریا
غزل عشق تو را
ساز کنم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
زندگی بازی اش گرفته است با من
گفتمش
حال بازی ندارم
گفت
حاکم باش
دستم بدک نیست امّا
در دلم انبوهی از شک ها و شایدهاست
حکم کردم دل
جایی ندیدم حکم دل حاکم براندازد
برگه هامان یک به یک خاک شد
دست ها را یک به یک می باختم
می بردم
باختم ...
زندگی گفت باختی
بازی تمام
برگه ها را خاک کن
دل به دنیا خوش نکن
گفتمش بگذار عشق بازی کنم
دست آخر مال من شد
چون تو بودی آس من
چون تو هستی یکصدا با قلب پر احساس من​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
حالا
کمی این سوتر
آسمان چادر زده است
نزدیک ما
همین جا
و ما انگار
در مرکز دنیا ایستاده ایم
جایی که عشق
تشعشعش دایره ای رنگین می شود
و ما را در آغوش می گیرد
این جا
آفتاب
برای ما می تابد
ماه
برای ما می خندد
پرنده
برای ما می خواند
ابر
برای ما می رقصد
ستاره ها
به ما چشمک می زنند
درخت ها
به ما درود می گویند
شاپرک ها
برای ما خوش حالند
و
زندگی
برای ما اینجاست​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا