متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های فاطمه چامه‌سرا

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #51
دیوار حیا را به مِیِ اشک دریدم
پروانه شدم در غزل و باغ ترانه

ساقی تو بیا رخ بِنَما بر منِ عاشق
مستم کن ازین جام دل آرای یگانه

در وقت سحر، گر سَرِ دیدار نداری
آرام نشینم سرِ تسبیح شبانه

اسرار تو را کُنج دلم داغ چشیدم
معشوق بُدَم از خطِ آغازِ زمانه​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #52
نامه هایم
بی جواب
از آسمان باریده اند

این کبوتر خسته است یا تو هوایت بی نشان؟!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #53
نقره داغ پشت دستم
حکم دل بر جستجویم
بغض هایم حبس باید
در صف قعر گلویم

مویه هایم شط خاموش
رد پایم سوز بوران
درگذشتم از عبور
ازدحامِ های و هویم

شهر غربت
شهر غوغا
می زند از مهر لبخند
یا که می شوید ز حالم
هاله های آبرویم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #54
جانم به تمنای تو پر زد به نشانی
مستم کن ازین طالع شیرین نهانی

آتش بِفِشان بر نفس سرد هوایت
دیوانه ترم کن تو درین جان امانی

تا خانه ی رویت دو سه پیمانه شکستم
عمری به سر آمد پسِ هر خانه تکانی

در معرکه ی چشم تو افتاده ترینم
رحمی تو بِران از خَمِ مشکین کمانی

در پیچک زلفت همه شب غرق سماعم
تا یوسف جانم به نهانخانه رسانی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #55
در هوایم گر بخواهی وصل را لب تر کنی
جان بنوشی در برم دیوانه را مهتر کنی
می نهم بر صحت گفتار دارم هر چه ریش
گر برانی بازگردم بر دل تب دار خویش
چون جفا کردم تو را قهرت گریبانم گرفت
لاجرم دیدار رخسارت ز چشمانم گرفت
چینی بشکسته درمانش هزاران بست نیست
تلخی پیمانه را جز انزوای م**س.ت نیست
دیگر از گردون چه خواهم آورد بر این سرم
کس نیاید بر دو چشمانم کُنَد عاشق ترم
حکم دادند بی درنگ نام تو را پرپر کنم
جبر تقدیر و قضا را بر جهان باور کنم
این دل شوریده حالم آتشی از سنگ شد
عقل مدهوشم اسیر خیمه های جنگ شد
نیمه شب نوشیده ام زهر همه ناکامی ام
پخته گشتم در جوانی از هزاران خامی ام​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #56
آسمان در برِ گیسوی تو اردو زد و رفت
ماه بر ساحل چشمان تو پهلو زد و رفت

سینه ام در گذرت دشت شقایق شد و باد
بوسه ی عشق بر آن قامت مَهرو زد و رفت

گویی از کنج لبت غنچه ی دل ناز شکفت
بغض عریان مرا طالع نیکو زد و رفت

عطر مغرور دلت در نَفَسم شیرین شد
گرچه تلخی مرا کام تو بر رو زد و رفت

شورش ابر خیالم میل بارانش بود
رعد چشمان تو در خواب، هیاهو زد و رفت
خرمن زلف تو را هاله ی شب می بارد
در تمنای تو دل، بال به هر سو زد و رفت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #57
سرِ دروازه ی دنیا بوسه بر خاک بزن
بی خود از جان و به مهرش سینه را چاک بزن
بنشین در عقبِ مرشد اهل ملکوت
مِی بنوش و ز بَرَش شاخه ی رستاک بزن
گر شدی مشرف و محرم به سراپرده ی راز
بال و پر در طلبِ قله ی ادراک بزن
بی هوا در نگهش غرق سکون می گردی
دلِ خود را به شطِ انجم و افلاک بزن
اگر از حالت خود در گذرش م**س.ت شدی
ساز سرمستی و عشقش همه پژواک بزن​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #58
با من برقص در دشت چشمانت تو امشب
دستم بگیر در هُرم دستانت تو امشب
شوقم بنوش در محفل جانت تو امشب
پیمانه کن اسرار پنهانت تو امشب​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #59
ایستگاه
چرخ های پی در پی
آژیر گوش خراش مهربانی
و آدمک هایی که غافلگیر از اینرسی زندگی
ناخواسته حضورت را شادباش می گویند

سوار بر مرکب پیروزی
پله ها را یکی پس از آن یکی قدم می زنم

ورق می زنم کفش های کنجکاو را
از لابلای ردیف های موازی چشمانم

تک جفتی انگار چشمک می زند
غمزه ای چاق می کند
و مثال کودک بازیگوش
آهسته پنهان می شود
فضا مملو از عطر آشنایی ست
لبخند ریزی کنج دلم استارت می خورد
چه دنیای عجیبی ست!
این چشم ها
به کفش ها هم دل می بندند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #60
نگهی خیره به در
غرق سکوت
همه شب
لرزش چشمان پر از وحشت باد
و درختانِ پسِ شیشه ی وهم
که به سِحر شبحی
سینه زنان می رقصند

در دلش می پیچد
درد رنج مادر
که به تب می شوید
رختخواب نمدار
به درون تشتک مشغله اش​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا