متون و دلنوشته‌ها ۩فَلسَــفــانِـہ اَز دِلــ۩

[Mélomanie]

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم...​

 

[Mélomanie]

صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم
این جهانی که همش مضحکه و تکراره
تکه تکه شدن دل چه تماشا داره...​

 

[Mélomanie]

مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود...
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم​

 

[Mélomanie]

دم به کله میکوبد و شقیقه اش دو شقه میشود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق...​

 

[Mélomanie]

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم،
در طلب نور!
ما نه درختیم
و نه خاک.
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هایمان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم...​

 

[Mélomanie]

بــه ایــن فـکــر مـیـکـنم
لالایـــی هــای ِ مـــادرم
زیــر ِ کــدام بـالشتکــ ِ کـودکــی هــایـم جــا مانــده؟
شـایـد هــنـوز بـشـود آســوده خــوابـیـد…​

 

[Mélomanie]

امــروز
دلــم تنگ دیــروزی است
که میگفتــی:
“فردایــت را می ســـازم...”​

 

[Mélomanie]

این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!​

 

[Mélomanie]

مثل سیگار نصفه افتادم
در جهانی که پمپ بنزین بود...​

 

[Mélomanie]

صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای...​