متون و دلنوشته‌ها ۩فَلسَــفــانِـہ اَز دِلــ۩

[Mélomanie]

سرد که باشی
دلسرد میشوی
از آدمها
حتی از خودت
سرد که باشی
کلافه میشوی
از تمام این درد های سرد​

 

[Mélomanie]

چترت را بگیر
چشم‌های من
بزرگ‌ شده‌ی بارانند!​

 

[Mélomanie]

چـــایــت را بــــنوش...
نگــــرانِ فـــــردا نــــــباش!
از گنــــدمـــزارِ مـن و تــــو...
کـــاهــی مــی مــانـــد!
بـــــــرایِ بـــــادهــــا!​

 

[Mélomanie]

این روزها تلخ می گذرد، دستم می لرزد از توصیفش
همین بس که:
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است
با تیغِ کُند​

 

[Mélomanie]

تقــویمِ امـسال هـــم
بـا تقـــویــمِ پــارسال
هیـــچ فــرقـی نمیـــکند
وقتـی
زنـــدگی
تــا اطّـلاعِ ثــانــوی
تعــطــــــیل اسـت!​

 

[Mélomanie]

آسانسوری شده ام
تنها
در برجی متروک
که سال هاست
بهانه ای برای اوج گرفتن
نداشته است
به خانه ام بیا
خسته ام
از این همه ایستادگی​

 

[Mélomanie]

چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی
به تلنگری می شکند
به لحنی می سوزد
برای دلی می میرد
به نگاهی جان می گیرد
و به یادی می تپد...​

 

[Mélomanie]

شاید قانون دنیا همین باشد،
من صاحب آرزویی باشم
که شیرینی تعبیرش
از آن دیگریست...​

 

[Mélomanie]

اگر او برای تو ساخته شده
من برای تو ویران شدم...!​

 

[Mélomanie]

عشـق
قصــه‌ای بـود که مادربــزرگ شـب‌هـای زمستـــان برایـــم می‌بافــت
یکـی از رو، دو تا از زیر
بالاپوشـی که هیـچ‌گاه گرمــم نکـــرد!​