Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 1/10/19 نویسنده موضوع مدیر #61 شاد باش نه یک روز بلکه هزاران سال بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بندی کرده اند! امضا : Mélomanie
شاد باش نه یک روز بلکه هزاران سال بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بندی کرده اند!
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 1/10/19 نویسنده موضوع مدیر #62 یاد گرفته ام بگریم بی دغدغه بخندم بی بهانه برقصم بی ترانه برنجم بی گلایه و نظاره کنم آنچه نیستم و نبینم آنچه هستم امضا : Mélomanie
یاد گرفته ام بگریم بی دغدغه بخندم بی بهانه برقصم بی ترانه برنجم بی گلایه و نظاره کنم آنچه نیستم و نبینم آنچه هستم
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #63 وقتی دلیل خوابیدنت فرار از بیداری باشد تمام شده ای... تمام! امضا : Mélomanie
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #64 باز باران بارید خیس شد خاطره ها مرحبا بر دل ابری هوا امضا : Mélomanie
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #65 تمام مزرعه کافر صدایش می زدند گل افتاب گردان کوچکی که عاشق باران شده بود... امضا : Mélomanie
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #66 مهم نبود کجا می رویم ایستاده بودیم و مهم ایستادن بود؛ یک مشت گوسفند پشت یک کامیون چرک و قدیمی که می رفت به سمت کشتارگاه امضا : Mélomanie
مهم نبود کجا می رویم ایستاده بودیم و مهم ایستادن بود؛ یک مشت گوسفند پشت یک کامیون چرک و قدیمی که می رفت به سمت کشتارگاه
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #67 ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ... ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ... ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ... ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امضا : Mélomanie
ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ... ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ... ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ... ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #68 پاییز سایه انداخت برشانه های نحیف شب باد وحشی شاخه درخت پیر را شکت لانه ای ویرانه شد چقدر زود فصل کوچ رسید... اما پرستوی زخمی هنوز به ماندن می اندیشید! امضا : Mélomanie
پاییز سایه انداخت برشانه های نحیف شب باد وحشی شاخه درخت پیر را شکت لانه ای ویرانه شد چقدر زود فصل کوچ رسید... اما پرستوی زخمی هنوز به ماندن می اندیشید!
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #69 مزرعه را ملخ ها خوردند و ما سرگرم ساختن مترسک برای گنجشکها بودیم! امضا : Mélomanie
Mélomanie پرسنل مدیریت مدیر تالار ویرایش سطح 40 ارسالیها 6,098 پسندها 43,823 امتیازها 92,373 مدالها 40 سن 21 2/10/19 نویسنده موضوع مدیر #70 چه زیبا گفت مترسک وفتی نمی شود رفت همین یک پا هم اضافی است...! امضا : Mélomanie