- ارسالیها
- 376
- پسندها
- 4,142
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #111
ابرویی بالا دادم و گفتم:
- میدونم، راستش رو بخوای، بیشتر اوقات من باعث خوش شانسی تو میشم! ببینم نکنه در مورد قوانین بازی تجدید نظر کردی؟
پیش از آنکه جوابی دهد و من بتوانم بر روی معنی حرفهای خود تمرکز کنم، با نگاهی نگران از بسته بودن دکمههای مانتو و ژاکتم مطمئن شدم و به شکلی شرمآور نفسی آسوده کشیدم.
او با لبخندی موذیانه طعنه زد.
- به نظر من بیدلیل نگران شدی.
با نفسی بریده درحالی که سعی در کنترل لرزش صدایم داشتم پاسخ دادم:
- لزومی نداره نگران باشم.
با اصرار گفت:
- خب باید بگم من چندان هم قابل اعتماد نیستم.
صدای ضربان قلبم به حدی بلند بود که میتوانستم به وضوح تپش آن را بشنوم.
زیرلب زمزمه کردم.
- متأسفانه هنوز به تو اعتماد دارم.
خندهای بلند سر داد.
- اعتماد تو کمکی به شرایط فعلی...
- میدونم، راستش رو بخوای، بیشتر اوقات من باعث خوش شانسی تو میشم! ببینم نکنه در مورد قوانین بازی تجدید نظر کردی؟
پیش از آنکه جوابی دهد و من بتوانم بر روی معنی حرفهای خود تمرکز کنم، با نگاهی نگران از بسته بودن دکمههای مانتو و ژاکتم مطمئن شدم و به شکلی شرمآور نفسی آسوده کشیدم.
او با لبخندی موذیانه طعنه زد.
- به نظر من بیدلیل نگران شدی.
با نفسی بریده درحالی که سعی در کنترل لرزش صدایم داشتم پاسخ دادم:
- لزومی نداره نگران باشم.
با اصرار گفت:
- خب باید بگم من چندان هم قابل اعتماد نیستم.
صدای ضربان قلبم به حدی بلند بود که میتوانستم به وضوح تپش آن را بشنوم.
زیرلب زمزمه کردم.
- متأسفانه هنوز به تو اعتماد دارم.
خندهای بلند سر داد.
- اعتماد تو کمکی به شرایط فعلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش