- ارسالیها
- 375
- پسندها
- 4,117
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #101
هنگامی که هر دو سوار اتومبیل شدیم، رادین بلافاصله گفت:
- ساتین حرفهام یادته؟ گفته بودم که به احسان فکر نکنی...فراموشش کن.
در حقیقت رادین خبر نداشت که همه چیز در مورد احسان برای من محو و نابود شده است. دیگر حتی نمیتوانستم رنگ واقعی چشمانش یا لحن صدایش را به خاطر آورم. با این وجود چطور او را تصور کرده بودم با همان شکل ظاهری در زمان قبل از مرگش؟
فکر کردن در این مورد وحشتآور و ترسناک بود. فقط در مورد یک چیز خیلی نگران بودم و باید مطمئن میشدم که عقلم را از دست ندادهام و دیوانه نشدهام؟ مادامی که توهمات و تصورات ادامه مییافت امکان آن وجود داشت. متوجه صدای رادین شدم که زیرلب گفت:
- ممکنه به هر جای آشنایی که قبلاً با احسان رفتی، ضمیر ناخودآگاهت اون رو به تصویر بکشه.
رادین تمام مدت به...
- ساتین حرفهام یادته؟ گفته بودم که به احسان فکر نکنی...فراموشش کن.
در حقیقت رادین خبر نداشت که همه چیز در مورد احسان برای من محو و نابود شده است. دیگر حتی نمیتوانستم رنگ واقعی چشمانش یا لحن صدایش را به خاطر آورم. با این وجود چطور او را تصور کرده بودم با همان شکل ظاهری در زمان قبل از مرگش؟
فکر کردن در این مورد وحشتآور و ترسناک بود. فقط در مورد یک چیز خیلی نگران بودم و باید مطمئن میشدم که عقلم را از دست ندادهام و دیوانه نشدهام؟ مادامی که توهمات و تصورات ادامه مییافت امکان آن وجود داشت. متوجه صدای رادین شدم که زیرلب گفت:
- ممکنه به هر جای آشنایی که قبلاً با احسان رفتی، ضمیر ناخودآگاهت اون رو به تصویر بکشه.
رادین تمام مدت به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش