- ارسالیها
- 375
- پسندها
- 4,117
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #21
خودم را با خوردن سرگرم کردم، درحالی که همچنان نگاهم به صورت معذب متین خیره مانده بود. او با حواسپرتی گفت:
- من دیگه گرسنه نیستم میتونم برم؟
شاهین به بشقاب او نگاهی انداخت و متعجب شد.
- پسرم، تو هنوز چیزی نخوردی!
- دیگه گرسنه نیستم.
در آن لحظه صورت متین چنان حالت مظلومانهای به خود گرفته بود، که با مشاهدهی آن دل هر بینندهای ریش میشد! جرعهای از دوغ خنک را نوشیدم و با لحنی راغب گفتم:
- هنوز منتظرم ببینم، میخوای چند تا کار خوب انجام بدی؟
همین که حرفم تمام شد؛ او سریع قاشق و چنگال به دست گرفت و مشغول خوردن لوبیا پلو شد. سپس درحالی که دهانش پُر بود با لحنی مصرانه گفت:
- عوضش، میشه با من بازی کنی؟
جلوی خندهام را گرفتم و با تکان دادن سر موافقت خود را اعلام کردم. شاهین به آرامی...
- من دیگه گرسنه نیستم میتونم برم؟
شاهین به بشقاب او نگاهی انداخت و متعجب شد.
- پسرم، تو هنوز چیزی نخوردی!
- دیگه گرسنه نیستم.
در آن لحظه صورت متین چنان حالت مظلومانهای به خود گرفته بود، که با مشاهدهی آن دل هر بینندهای ریش میشد! جرعهای از دوغ خنک را نوشیدم و با لحنی راغب گفتم:
- هنوز منتظرم ببینم، میخوای چند تا کار خوب انجام بدی؟
همین که حرفم تمام شد؛ او سریع قاشق و چنگال به دست گرفت و مشغول خوردن لوبیا پلو شد. سپس درحالی که دهانش پُر بود با لحنی مصرانه گفت:
- عوضش، میشه با من بازی کنی؟
جلوی خندهام را گرفتم و با تکان دادن سر موافقت خود را اعلام کردم. شاهین به آرامی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش