معشوقه ی شاهانی...حوریّه ی عابدها...
ناقوسِ کلیسایی...گُلدسته مسجدها...
مو، آتش نمرودی...! لب ها:گل داوودی...!
جمع است درونِ تو مجموعه ای از ضدها..!
بویِ تو که می پیچد برق دِهِمان جور است
از عطر تو می آید نیرویِ مولّدها!
هرجشن که می رقصی،می آیدو می لرزد
جان بر لب حُضار و دست و دل عاقدها..
حَق با مَنِ مَجنون است اما چه کُنم وقتی
دِل می بَری از قاضی...و تک تکِ شاهِدها..؟
کاظم_ذبیحی_نژاد