اشک من بی تو سرازیر شد و آخ نگفت
عشق قربانی تقدیر شد و آخ نگفت
هر که پرسید اگر حال دلم را تو بگو
همدم بغض نفس گیر شد و آخ نگفت
آن جوانی که به پای تو جوانی را داد
بی تو پژمرده شد و پیر شد و آخ نگفت
باز هم با غم تو می گذرد روز و شبش
آنکه از زندگی اش سیر شد و آخ نگفت