فال شب یلدا

همگانی "تاپیک جامع گزیده اشعار شاعران"

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #511
چون عهده نمی‌ شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را

می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

عمر خیام
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #512
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آن را

عمر خیام
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #513
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می‌ گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت




عمر خیام
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #514
بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی
تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی
صدف خالی افتاده به ساحل بودم
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی
بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی
از جنون بایدم امروز گشایش طلبید
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی


شفیعی کدکنی
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #515
توان کشمکشم نیست
بی تو با ایام .....


برونم آور از این ماجرا
که می میرم.....

"حسین منزوی"
 

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #516
بزن دل به دریا، نظر سوی اعماق کن
به شادی تن خویش را از غم آزادی کن
چو آن خُردماهی که در ژرف آب
فرو شسته تن از بلا، ترک آلام کن

گوته
 

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #517
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اینک خاموش تا همیشه
چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
دشت و شب و سیاهی وان غول گربه کز دور
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
دستان مهربانش یک قطره ناسترده
در گیسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه
این شب نداشت-آری_الماس خرده خرده
بازی کنان زگویی خون می فشاند و می گفت
روزی سیاه چشمی سرخی به ما سپرده
می رفت گرد راهش از دود آه تیره
نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #518
چرا رفتی چرا من بی‌قرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
 
امضا : Shiva.Panah

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #519
افسوس که در دست تو آیینه‌ی جادوست
زیبایی و بی‌رحم چو دیوی که پری‌روست

#فاضل_نظری
 
امضا : NASTrr

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #520
يك حس عميق و ناب يادت باشد
احـوال منِ خـراب يادت باشد
يك لحظه مرا ديدي و چشمت بستي،
خود را كه زدي به خواب يادت باشد!

،، اميرحسين پناهنده
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا