- تاریخ ثبتنام
- 21/5/19
- ارسالیها
- 5,423
- پسندها
- 14,522
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- سن
- 31
سطح
21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #41
بعد از شام قرار شد که فردا بریم خونه عمو اینا رو تمیز کنیم تا برن اونجا ساکن بشن بعد از شام رایکا اینا کمی نشستن و بعدش رفتن با رفتن اونا همه برای خواب اماده شدن ولی من حاضر و آماده از اتاقم خارج شدم که برم سر شیفتم عمو با دیدن من با لباس بیرون گفت:
- تو کجا عمو؟
سوییچ ماشین رو توی دستم چرخوندم و گفتم:
- سرکارم شیفتم عمو.
- الان؟
- آره یه چهل دقیقه دیگه شیفتم شروع میشه، شما برین بخوابین شبتون خوش.
یه خداحافظ بلند بالا هم تنگش چسبوندم و از خونه بیرون رفتم و به طرف بیمارستان رفتم و بعد از رسیدن و عوض کردن لباسم اول یه سری به روشان زدم که کنار راهین خانم ایستاده بود زدم و آروم در رو باز کردم که دیدم راهین خانم خوابه و روشان بیداره داره کتاب می خونه، آروم رفتم کنارش که متوجه شد و آروم گفت:
-...
- تو کجا عمو؟
سوییچ ماشین رو توی دستم چرخوندم و گفتم:
- سرکارم شیفتم عمو.
- الان؟
- آره یه چهل دقیقه دیگه شیفتم شروع میشه، شما برین بخوابین شبتون خوش.
یه خداحافظ بلند بالا هم تنگش چسبوندم و از خونه بیرون رفتم و به طرف بیمارستان رفتم و بعد از رسیدن و عوض کردن لباسم اول یه سری به روشان زدم که کنار راهین خانم ایستاده بود زدم و آروم در رو باز کردم که دیدم راهین خانم خوابه و روشان بیداره داره کتاب می خونه، آروم رفتم کنارش که متوجه شد و آروم گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.