- تاریخ ثبتنام
- 21/5/19
- ارسالیها
- 5,460
- پسندها
- 14,545
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- سن
- 31
سطح
21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
وقتی رسیدیم خونه فوری رفتم به اتاقم اول دوش گرفتم بعد هم روی تخت دراز کشیدم، نمیدونم چقدر گذشته بود ولی نتونستم بخوابم، آخر سر هم نشستم روی تخت و به پشتی تخت تکیه دادم از روی پاتختی کتابی رو که داشتم میخوندم برداشتم و شروع به خوندن کردم نمی دونم چقدر گذشت که وسط کتاب خوندنم خوابم برد.
***
توی یه گندمزار بودم که سبزی گندمها چشم رو خیزه میکرد، آروم شروع به راه رفتن میون گندمها کردم، با شنیدن صدای خندهای به سمت دو دختر کوچک با موهای خرگوشی و لباس آبی برگشتم، اونا با دست بهم اشاره کردن که دنبالشون برم، به دنبال اون دو بچه رفتم خوشحال بود که دنبالشونم که کمکم گندمزار تموم شد و به پرتگاه رسیدیم سعی کردم جلوشون رو بگیرم ولی هرچی میدویدم بهشون نمیرسیدم تا اینکه جلوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.