- ارسالیها
- 260
- پسندها
- 8,313
- امتیازها
- 24,013
- مدالها
- 11
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #11
از ترس به خودش لرزید. مگر او چه کسی بود که با مرگش کل کشورش نابود شود؟ چشمهایش را با ناراحتی بست و با جدیت گفت:
- اون فقط هیفده سالشه!
فیلیپ قهقه زد و گفت:
- خب که چی؟! همهی اون روزهایی که مسخرهت میکرد رو یادت رفته؟ از وقتی توی این خونه پا گذاشتی هر کاری میکنه تا پدر و مادرش ازت متنفر بشن! صبر کن ببینم...اصلاً میدونی مادر و پدرت کی هستن؟ همین ثابت میکنه که تو فرزند ابلیسی و باید ازش اطاعت کنی! تو رو ابلیس به وجود اورده دخترهی ابله!
لیلیث از عصبانیت در جایش میلرزید. او هیچوقت نفهمیده بود پدر و مادرش که بودند و از وقتی چشم باز کرده بود، محمد و الیزابت از او مراقبت میکردند اما این دلیل نمیشد که او فرزند شیطان باشد! فیلیپ به سمت آینه رفت و با عصبانیت گفت:
- وقتت داره...
- اون فقط هیفده سالشه!
فیلیپ قهقه زد و گفت:
- خب که چی؟! همهی اون روزهایی که مسخرهت میکرد رو یادت رفته؟ از وقتی توی این خونه پا گذاشتی هر کاری میکنه تا پدر و مادرش ازت متنفر بشن! صبر کن ببینم...اصلاً میدونی مادر و پدرت کی هستن؟ همین ثابت میکنه که تو فرزند ابلیسی و باید ازش اطاعت کنی! تو رو ابلیس به وجود اورده دخترهی ابله!
لیلیث از عصبانیت در جایش میلرزید. او هیچوقت نفهمیده بود پدر و مادرش که بودند و از وقتی چشم باز کرده بود، محمد و الیزابت از او مراقبت میکردند اما این دلیل نمیشد که او فرزند شیطان باشد! فیلیپ به سمت آینه رفت و با عصبانیت گفت:
- وقتت داره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش