- ارسالیها
- 40
- پسندها
- 733
- امتیازها
- 4,803
حکایت عجیب شمس و مولانا
روزی شمس تبریزی، بر در خانه نشسته بود. ناگهان حضرت مولانا، قَدَّسَ الله از مدرسه پنبه فروشان بیرون آمد و بر استری رهوار سوار شده، تمامت طالب علمان و دانشمندان در رکابش پیاده از آنجا عبور می کردند؛ همانا که حضرت مولانا شمس الدین برخاست و پیش دوید و لگام استر را محکم بگرفت و گفت:ای صرّاف عالم و نقود معانی و عالم اسما! بگو حضرت محمد رسول الله بزرگ بود یا بایزید؟
مولانافرمود:محمد مصطفی سرور و سالار جمیع انبیا و اولیا است و بزرگواری از آن اوست به حقیقت.
شمس گفت:پس چه معنی است که حضرت مصطفی «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ» می فرماید و بایزید «سُبحانی ما اَعظَمَ شَأنی و اَنا سُلطانُ السَّلاطین»...
روزی شمس تبریزی، بر در خانه نشسته بود. ناگهان حضرت مولانا، قَدَّسَ الله از مدرسه پنبه فروشان بیرون آمد و بر استری رهوار سوار شده، تمامت طالب علمان و دانشمندان در رکابش پیاده از آنجا عبور می کردند؛ همانا که حضرت مولانا شمس الدین برخاست و پیش دوید و لگام استر را محکم بگرفت و گفت:ای صرّاف عالم و نقود معانی و عالم اسما! بگو حضرت محمد رسول الله بزرگ بود یا بایزید؟
مولانافرمود:محمد مصطفی سرور و سالار جمیع انبیا و اولیا است و بزرگواری از آن اوست به حقیقت.
شمس گفت:پس چه معنی است که حضرت مصطفی «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ» می فرماید و بایزید «سُبحانی ما اَعظَمَ شَأنی و اَنا سُلطانُ السَّلاطین»...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.