- ارسالیها
- 1,964
- پسندها
- 25,770
- امتیازها
- 51,373
- مدالها
- 35
- نویسنده موضوع
- #11
سوروس به ریموس نگاه میکرد. ریموس و سریوس هر دو گرگنما بودند ولی ریموس خطرناکتر بود. به ماه خونین رنگ نگاه کرد و تغییر شکل داد. به گرگی ترسناک و بزرگ تبدیل شد. سوروس با ترس قدمی به عقب برداشت که پایش به سنگی خورد و صدا داد. ریموس به سمت صدا چرخید و سوروس را دید. سوروس خیلی ترسیده بود. پا به فرار گذاشت و ریموس دنبالش دوید. جیمز که از دور سوروس را در حال فرار دید چوبدستیاش را درآورد. وقتی که نزدیکتر شدند چوبدستی را به سمت ریموس گرفت و گفت:
- استیوپفای!
ریموس بیهوش روی زمین افتاد. جیمز به سمت سوروس رفت و با نگرانی گفت:
- حالت خوبه؟!
سوروس که از جیمز نفرت داشت علاقهای به نگرانی او نداشت. با عصبانیت غرید:
- به تو ربطی نداره!
از غار بیرون زد. جیمز همراهش راه افتاد. از غار که بیرون...
- استیوپفای!
ریموس بیهوش روی زمین افتاد. جیمز به سمت سوروس رفت و با نگرانی گفت:
- حالت خوبه؟!
سوروس که از جیمز نفرت داشت علاقهای به نگرانی او نداشت. با عصبانیت غرید:
- به تو ربطی نداره!
از غار بیرون زد. جیمز همراهش راه افتاد. از غار که بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.