- ارسالیها
- 64
- پسندها
- 263
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #11
کنجی با لحن شیرینی پاسخ داد:
- خواهش میکنم، قابلتون رو نداشت.
کنجی کنار او نشست و با لحنی بشاش گفت:
- من کنجی هستم، عضو آژانس کاراگاهان مسلح. اگه کمکی خواستید میتونید روم حساب کنید.
دنیا درحالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت:
- اون شب یه نفر انگار طلسم شده بود. یه بچه تبدیل به ببر شده بود، چه بلایی به سرش اومد؟
کنجی خندید و با لحن نرمی گفت:
- منظورت آتسوشیه؟ نگران نباش اون حالش خوبه. در واقع قدرت اون دیو زیر نور ماه هستش، میتونه با اراده خودش این کار رو بکنه.
دنیا فقط به گفتن کلمه اوهوم قانع شد و تصمیم گرفت دیگر در مورد آن موضوع چیزی نپرسد؛ چون تمام فرضیاتش اشتباه بود.
در همین حین قار و قور شکم دنیا دوباره بلند شد. آن لیوان شیر توان پر کردن شکم خالی او را نداشت.
کنجی بلند شد و گفت...
- خواهش میکنم، قابلتون رو نداشت.
کنجی کنار او نشست و با لحنی بشاش گفت:
- من کنجی هستم، عضو آژانس کاراگاهان مسلح. اگه کمکی خواستید میتونید روم حساب کنید.
دنیا درحالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت:
- اون شب یه نفر انگار طلسم شده بود. یه بچه تبدیل به ببر شده بود، چه بلایی به سرش اومد؟
کنجی خندید و با لحن نرمی گفت:
- منظورت آتسوشیه؟ نگران نباش اون حالش خوبه. در واقع قدرت اون دیو زیر نور ماه هستش، میتونه با اراده خودش این کار رو بکنه.
دنیا فقط به گفتن کلمه اوهوم قانع شد و تصمیم گرفت دیگر در مورد آن موضوع چیزی نپرسد؛ چون تمام فرضیاتش اشتباه بود.
در همین حین قار و قور شکم دنیا دوباره بلند شد. آن لیوان شیر توان پر کردن شکم خالی او را نداشت.
کنجی بلند شد و گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر