متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن‌ فیکشن جنون خون | رویاپرداز تاریک کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع dark dreamer
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 409
  • کاربران تگ شده هیچ

dark dreamer

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
252
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #21
گاها فکر می‌کرد باید از قدرتش استفاده کند، و توجهی به سخنان پوچ و قضاوت دیگران نکند چون اگر از آن استفاده می‌کرد، آن روزی که افراد وهاب به او حمله کرده بودند او توان دفاع خود و نجات جانش را داشت،
می‌توانست از دست وهاب فرار کند، هیچ‌وقت زندانی نشود.
ولی گاها از قدرتش متنفر می‌شد قدرتش فقط و فقط به درد کندن سر انسان‌ها و کشتن آدم‌ها به درد می‌خورد. توان نجات را ندارد.
چقدر حسرت داشتن موهبتی حیات بخش همانند یوسانو را داشت تا بتواند از کسانی که دوست دارد محافظت کند.
شاید حق با پدرش بود شاید قدرتش نجس است. به خاطر وجود خون نجس نیست، به خاطر این‌که همانند یک اسلحه کشتار است، به آن لقب نجس داده‌ بود. این موهبت نمی‌تواند کسی را نجات دهد همه را می‌کشد.
یک سیلی به صورتش زد تا خودش را از دست طوفان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : dark dreamer

dark dreamer

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
252
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #22
دنیا با دیدن اوضاع دازای نگرانش شد و از روی نیمکت بلند شد سریعا به سمت او رفت و دستش را روی شانه دازای گذاشت و با نگرانی گفت:
- حالت خوبه ؟ چه بلایی سرت اومده؟
دازای خودش را صاف کرد و با لحنی جدی گفت:
- خوبم چیزی نیست، فقط بیا بریم قبلاً از این‌که باز سر کله اون غول پیدا باشه.
دنیا باشه ای گفت ولی هنوز نگرانش بود برای همین انگشتانش را داخل انگشتان دست دازای قفل کرد و محکم دستش ر گرفت.
درحالی که به سمت خروجی آن پارک جنگلی حرکت می‌کردند. نگاهی به صورت ورم شده‌ او انداخت احساس می‌کرد، که شکم دازای قطعاً دچار آسیب شدیدی شده است، که حین پایین آمدن این‌گونه خم شد.
دنیا هنوز نگران سلامتی دازای بود رو به او کرد و با لحنی ملایم پرسید:
- می‌تونی راه بری؟
دازای با لحن جدی گفت:
- همون طور که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : dark dreamer

موضوعات مشابه

عقب
بالا