متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشتهٔ مغلوب | Dizzy (خانم گیج)کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
امروز به پاس عشقمان، دسته گلی
از پسرک دست‌فروش خریدم.
در گلدانی که تو برایم هدیه گرفتی
گذاشتم... !
اما... اما حس پژمرده شدن گل
حالم را خراب کرد.
دانه به دانه پرهایش را جدا کردم.
اشک ریختم... فریاد کشیدم.
صدایت زدم... !
آه که فقط
در بین این همه هرج و مرج،
تنها همسایه دیوار به دیوار
از من برای دلتنگی‌ام
شاکی شد!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
می‌گذرد... .
همه چیز می‌گذرد.
آهسته‌آهسته، کم‌کم... .
می‌گذرد و در این گذشتن،
مو، سفید و دل، پیر می‌کنی!
می‌گذرد و وابستگی‌ات کم‌تر و
کم‌تر می‌شود!
دلم بیتاب است... .
دوازده روز که نه دوازده سال
صبر می‌کنم
برای پایان دلتنگی!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
آه، که ما رفتیم و دلبر ما را بردند!
یادت هست دم رفتن چه در گوشم
نجوا کردی؟!
از رفتن من!
اما بیا و ببین که در نبودت هزاران بودن
را کور کردم.
که چشمم فقط ‌با
تو بینا شود!
این روزها هزاران دست به سمتم
روانه می شود تا من نابینا را از
خیابان شلوغ عبور دهد!
ولیکن، دستان من فقط تو را
از بینشان جویا می شود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ثانیه‌ها می‌گذرند... .
خیلی ساده، خیلی زود!
فنجان چایی یخ می‌کند.
خیلی راحت، خیلی زود!
همه‌ی خیلی‌ها سرچشمه‌ی گذ
شته‌ان !
این‌که هرروز ببینی دلت تنگه،
اما کاری نتونی واسش بکنی!

نتونی حتی ذره‌ای این
دریای سیاه دلتنگی رو
رنگی کنی!
بله! همه چیز می‌گذره... .
زودتر از اون چیزی که
در تصور تو بگنجه!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
دلم کمی آه می‌خواهد... .
از ته دل و از صمیم قلب!
اما نمی‌دانم چرا این روزها،
حس حسادتم شعله‌ور است و
دریچه‌ی قلبم بر روی آه کشیدن
بسته شده است!
ابراز علاقه می‌کنند، برای لحظه‌ای حالم
بد می‌شود... .
ابر نگاهم صاعقه می‌خورد و
به ناگه، سیلی از اشک‌ها روانه می شود!
اما من،
برای‌شان آرزوی خوشبختی می‌کنم!
چرا که آرزویی خوب برای او و خود دارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #16

***
بارها دلتنگ شدم!
بارها همانند کودکی که آغوش مادر را
جستجو می‌کند، آغوشش را جستجو می‌کردم!
اما دریغ
که سراب نبودنش
چه آتشِ داغی بر اندامم زد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
سخت است باشد و ببیند
امّا درکت نکند.
سخت است عمری بار نبودنش
را بر دوش بکشی،
امّا نبیند!
به جان شما سخت است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
می‌دانی جان دلم؟
ما از بچگی آن مَثل قدیمی را
یاد گرفتیم و خیال فراموشش را
نداریم!
آن که می‌گوید،
دوری و دوستی.
جان شما دوری دوستی نمی‌آورد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
گاهی میان واژه‌ها
دنبال کلمه‌ای می‌گردم که بیانگر حالم
باشد؛
امّا چرا هیچ کلمه‌ای برازنده‌اش
نیست؟!
نمی‌دانم از حالم چه می‌خواهم!
دلتنگم؟ ناراحتم؟ دلخورم؟
امّا هیچ‌کدام نیست.
نمی‌دانم.
سردرگم شده‌ام... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
358
پسندها
27,755
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
وظیفه‌ی ابر باریدن است؛
اما نمی‌دانم چرا به تازگی کارش
را خوب انجام نمی‌دهد!
به جای او چشمانت می‌بارد.
نکند وظیفه‌ی او را به عهده
گرفته است؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا