روی سایت دلنوشته سرگیجه | Dizzy کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Dizzy
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 2,144
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Dizzy

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/19
ارسالی‌ها
360
پسندها
27,766
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
پیرمرد، خسته و غم‌زده در کنار چهارراه زندگی نشسته بود
و آرام آلبوم خاطراتش را ورق می‌زد
سیگار نیمه‌آتش‌زده‌ای بر کنار لبش خودنمایی می‌کرد
با هر حلقه دودی که از دهانش خارج می‌شد...
قامت پریچهر مقابل چشمانش رخ می‌نمود
سال‌ها بود که دلبرکش، دلبرک عزیز کرده‌اش...
رخت دنیا را از تن بیرون آورده بود
و با رفتنش قلب نازنین مرد را زخمی کرده بود و مرگ‌زده.
پریچهر رفت...
رفت و برای همیشه سیگار در گوشه‌ی لبان خسته‌ی پیرمرد جای خشک کرد... .
خاکستر سیگار سوزان که بر زانوهایش افتاد،
پیرمرد را هوشیار کرد
او تنَش به این دنیا بازگشت اما روح خسته‌اش هرگز... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/19
ارسالی‌ها
360
پسندها
27,766
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
گاهی هزاران تضاد در معادله‌ای پیچده آشکار می‌شود...
که حساب حل آن‌ها از دست تو خارج می‌شود!
گاهی هزاران چالش در زندگی پر از رمزت به وجود می‌آید
که برای فهمیدنش سودای سردرد بگیری...!
گاهی هم هزاران مسئله جواب پیش پایت می‌گذراند و تو ناچاری به حل آن‌ها!
گرچه آن‌ها می‌دانند که آن بدون پاسخ است...
اما تو مجبور به حل آن‌هایی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/19
ارسالی‌ها
360
پسندها
27,766
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
«مامان، چرا بابایی نمیاد؟ دلم براش تنگ شده.»
«عزیزم، بابا یه جای دوره. از پیش اون تا ما خیلی راهه!»
«مامان جونم، من وقتی بزرگ شدم می‌خوام برم پیش بابایی!»
مادر در دل تلخندی زد
این روزها غم سقف خانه ی دلش را لرزان کرده بود و نمی‌دانست به دردانه فرزندش چه بگوید... .
بابا رفت...
بابا یک روز سرد زمستانی با سیگار خاکستر شده ای بر گوشه‌ی لبانش رفت...
او رفت و مرا رها کرد...
او رفت و من را با قلبی زخمی تنها گذاشت...
او رفت...
او رفت...
و باز هم او برای همیشه رفت... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Dizzy

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/19
ارسالی‌ها
360
پسندها
27,766
امتیازها
49,663
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
قلب کوچکم!
امروز که گذشت...
اما تو باز هم آهسته بخواب!
بخواب که این روزها شمار قوم تاتار زیاد است و جنگجو بسیار اندک...!
بخواب که دنیا رخت بی‌وفایی بر تن کرده‌ است و خیال تعویض ندارد که ندارد...!
قلب من، تو باز هم آرام بگیر!
آرام بگیر که روزگار...
دفتر مشقی کهنه و سیاه‌رنگ شده است
و هر روز از صفحه‌های سفید رنگش کاسته و افزون بر سیاهی‌ها می‌شود... .
آرام بگیر و آهسته بخواب... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Dizzy

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,370
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #35
IMG-20200310-WA0039~2.jpg
 
امضا : Maede Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Dizzy
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا