متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن هَری و الهه‌ی ماه | R.o کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Star☆AR
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 412
  • برچسب‌ها
    فن فیکشن
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Star☆AR

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
138
پسندها
3,980
امتیازها
21,583
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن فیکشن: 8
ناظر : Your Pluto sogi.an

نام‌: هری و الهه‌ی ماه
ژانر: #فانتزی #درام ، #عاشقانه
نویسنده: r.o
خلاصه:
داستان راجب بازگشت دختری به مدرسه‌ی اسرارآمیز هاگوارتز است. دختری که سال‌ها پیش قربانی خشم جادوگری پلید شده و حالا برگشته تا زندگیش رو تغییر بده، و در این راه با هری و دوستانش آشنا می‌شه.
داستان هری‌پاتر و دختری از جنس ماه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Star☆AR

Star☆AR

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
138
پسندها
3,980
امتیازها
21,583
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #2
زاویه‌ی دید: اول شخص
دستم را بر موهای پریشانم کشیدم و مرتب کردم. صدای قطار را از چندکیلومتری می‌شنیدم که مردی با صدای زمخت و پیرش داد می‌زد:
- آخرین قطار هاگوارتز داره می‌ره ها! کسی جا نمونده؟
همین‌طور که با سرعت می‌دویدم داد زدم:
- باباجان وایستا یه‌لحظه.
سرعتم خیلی کم بود و قطار از من دورتر و دورتر می‌شد. همین‌طور که می‌دویدم، چشمم به پسری افتاد که گریه می‌کرد. اِسکوتر قرمز رنگش که طرح آتش شعله‌وری رویش کشیده شده بود؛ توجهم رو جلب کرد. خودم را به سمت راست حرکت دادم و درحالی که می‌گفتم:
(ببخشید!) اسکوترش را گرفتم و شروع به پا زدن کردم. خیلی سریع پا می‌زدم و صدای گریه‌های آن پسر بچه که به خاطر اسکوترش شدت پیدا کرده بود، در گوشم می‌پیچید. چند قدمی با قطار فاصله داشتم، که با یه حرکت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Star☆AR

Star☆AR

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
138
پسندها
3,980
امتیازها
21,583
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #3
با صدای ایستادن قطار، به یک‌باره از خواب برخواستم. صدای ناهنجاری که به سختی در گوشم نجوا می‌کرد را شنیدم:
- مسافرهای گرامی! به هاگوارتز رسیدیم. لطفاً پیاده شوید.
من که هنوز مات و مبهوت بودم و در عالم خواب به سر می‌بردم؛ تازه فهمیدم قطار به هاگوارتز رسیده است. با سرعت از جایم برخواستم و کیف زرد رنگم را که نقش یک شیر غرنده "علامت اعضای گریفیندور" روی آن خودنمایی می‌کرد، بر روی دوشم انداختم و از قطار پیاده شدم. خیلی دیر رسیده بودم! در همین حین که با کفش‌های کتانیِ سرمه‌ای رنگم می‌دویدم؛ چشمم به در ورودی باشکوه مدرسه‌ی رویاهایم "هاگوارتز" افتاد. چشمان آبی رنگم برقی زد و نیشم تا بناگوشم باز شد. با دستپاچگی؛ شنل سیاه رنگم را که زیر آن پارچه‌ی قرمز جیگری دوخته شده بود، از کیفم بیرن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Star☆AR
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا