متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

فیلم‌ نامه فیلمنامه بعد از سالها | م . صالحی کاربر انجمن یک رمان

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #1
اسم فیلمنامه : بعد از سالها ( بر اساس یک اتفاق واقعی )
نام نویسنده : م . صالحی
ژانر : #جنایی #اجتماعی
خلاصه : این فیلم نامه ی کوتاه در رابطه پدر یک خانواده است که سالها قبل ناپدید می شود و بعد از سالها مسافری با پسر او همراه می شود تا ...
 

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #2
به نام خدا
سکانس1، روز، داخلی، کافه‌ی بین راهی
[ یک کافه‌ی بین راهی است و تعدادی کامیون دار توقف کرده اند تا استراحت کنند، داخل کافه نسبتاً شلوغ است، مردی تقریباً 33 ساله ( علی ) سر یکی از میزها نشسته است و مشغول خوردن ناهار است، مردی که ساکی روی دوش دارد وارد کافه می‌شود، نگاهی می‌چرخاند و چون جای خالی برای نشستن نمی یابد به کنار میز علی می آید]
مرد :اجازه هست؟
علی ( سری تکان می دهد ): بفرمایین .
[ مرد یکی از صندلی ها را عقب می کشد و می نشیند، نگاهی به اطراف خود می‌اندازد ]
مرد: چقدر این کافه شلوغ، غذاهاش چطوره؟
علی : خوبه .
[ مرد سری تکان می‌دهد و سفارش یک پرس چلو کباب را می‌دهد ]
***
سکانس 2، روز، خارجی، بیرون همان کافه
[ مرد ناشناس به همراه علی به طرف کامیون علی می‌روند ]
مرد: خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #3
سکانس 5 ، روز ، داخلی ، مقابل پاسگاه
[ دوربین از پشت سر علی را نشان می‌دهد که به طرف پاسگاه می‌رود ، قبل از ورود به پاسگاه بر می‌گردد و به مرد که داخل کامیون نشسته است نگاه می‌کند و وارد پاسگاه می‌شود ]
***
سکانس 6؛ روز ؛ داخلی ؛ پاسگاه پلیس
[ علی وارد سالن پاسگاه می‌شود ، مکثی می‌کند و به طرف میز افسرنگهبان می رود ]
علی: سلام جناب ، خسته نباشید .
افسر نگهبان : سلام ، ممنون ، بفرمایین .
علی: می‌خواستم گزارش یه قتل رو بدم .
افسرنگهبان ( متعجب ): قتل؟!!
***
سکانس 7 ، روز ، خارجی ؛ بیرون پاسگاه
[ افسر درجه داری به همراه یک افسر دیگر و سربازی از پاسگاه خارج می شوند و به طرف کامیون می‌آیند ]
سکانس8 ، روز ، خارجی ؛ بیرون پاسگاه

[ مرد که داخل کامیون نشسته ، سرش را به عقب تکیه داده و چشمانش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا