فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار ظهیر فاریابی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 80
  • بازدیدها 1,305
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #61
ای کرده گرد ماه ز شب خرمن
گریان ز حسرت تو چو باران من

آری دلیل قوت بارانست
آنجا که گرد ماه بود خرمن

ای هندوان زلف تو ترک آیین
وی آهوان مهر تو شیر اوژن

تشویر خورده لب تو لاله
و آزاد کرده رخ تو سوسن

بنمای روی و عقل به غارت ده
بگشای زلف و شهر به هم بر زن

من پیش عشق سینه سپر کردم
تا دل بود ز حادثه در مامن

لیکن به پیش ناوک مژگانت
مانع نمی شود سپر و جوشن

ای با زمانه حکم تو آن کرده
کاسیب مهرگان به گل و گلشن

وی دوستان زمهر تو آن دیده
کزکین مقتدای جهان نشمن

فرزانه صدر دین که همی سازند
بر درگهش صدور زَمن مسکن

آن سروری که طوق مرادش را
گردون سر گرفته نهد گردن

در سایه تحکم او کرده
خورشید پای زان سوتر از روزن

وز امتلای نعمتش آتش را
چون آب به فرق آمده از روغن

زین پیش بی ریاضت حکم او
ایام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #62
شبی به خیمه ابداعیان کن فیکون
حدیث حسن تو می رفت و الحدیث شجون

نشان زلف و رخت یک به یک همی دادند
که بند و حلقه آن چند و حیله این،چون

چنان نمود که گفتی به عکس می بینند
مثال طلعت تو در سپهر آینه گون

از آن دو عارض دلجوی تو دوصد بی دل
بر آن دو گیسوی مفتول تو دوصد مفتون

خرد چو رونق دیوانگان عشق تو دید
به صد بهانه برآورد خویشتن به جنون

دلم حکایت زنجیر زلف تو بشیند
عقال عقل بیفکند والجنون فنون

مرا ز ضعف تن و سوز دل از آن شب باز
نه طاقت حرکت ماند و نه مجال سکون

ز عشق چشمه نوش تو اندرین مدت
برفت بر رخم از آب دیدگان جیحون

هنوز آتش سودا همی زنم در دل
هنوز دامن مژگان همی کشم در خون

ز سوز سینه من شعله ای و صد وامق
ز جام محنت من جرعه ای و صد مجنون

کنون ز مستی من بیش ازین دو حرف نماند
دلی چو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #63
ای بر زده به تقویت ملک آستین
سلطان بر حقیقتی و شاه راستین

شهپر برای تیر تو افکند روح قدس
گیسو فدای پرچم تو کرد حور عین

در دیده سهیل سنانت کشیده میل
در ابروی هلال کمانت فکنده چین

که در دیار ارمن و گه در دیار فرس
دشمن ز تو هزیمت و حاسد ز تو حزین

جز تو که ساخت از پی تمکین تاج وتخت؟
جز تو که کرد از پی اصلاح ملک و دین؟

در عرصه دو ملک دو کار چنین شگرف؟
در مدت دوماه دو فتح چنین مبین؟

خصم ارچه نرم گشت نگوید به ترک ملک
تا بر نیارد آتش تیغت قرار کین

تا موم را در آتش سوزنده نفکنی
از کام او برون نشود طعم انگبین

یاسین نوشت خصم تو یکچند اگرچه داشت
صد گونه ظلم وبغض و حسد در دلش کمین

تا عاقبت چو پا به صف آخر اوفتاد
چون تیز کرد بأس تو دندان برو چو سین

بودند قلعه هات همه پر ز سیم و زر
از جود،صرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #64
سر برافراخت بر سپهر برین
مهد میمون پادشاه زمین

زبده مکرمت زبیده وقت
مریم روزگار و عصمت دین

آنک در خانقاه عصمت او
درس تشریف خواند روح امین

وانکه حکمش ز حلقه بیرون کرد
چرخ پیروزه رنگ را چو نگین

ای به عدل و سخا رسانیده
رایت ملک را به علیین

نابسوده صبا ز حرمت تو
زلف شمشاد و عارض نسرین

چرخ در عهد تو ندیده بهم
سینه کبک و پنجه شاهین

پیش مهد بلندت از دهشت
پادشاهان در اوفتاده ز زین

بر جنابت به سجده تعظیم
خسروان بر زمین نهاده جبین

کرده رضوان دعای دولت تو
ماه رویان خلد را تلقین

آسمان از لطایف کرمت
کمری بسته چون مجره متین

زهره را از طوایف نعمت
گوشواری رسیده چون پروین

از پی خاک آستانه تو
زلف جاروب کرده حورالعین

حرم عصمتت چو پرده غیب
نه گمان ره برو برد نه یقین

گر قبول تو سایه بر گیرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #65
دوش در وقت آنک ضلّ زمین
کرد بر موکب شعاع کمین

راست گفتی مظلّه ای ست سیاه
سر برافراخته به چرخ برین

دیدم اطراف ربع مسکون را
از سیاهی چو کلبه مسکین

آسمان چون زمین مجلس شاه
جلوه گاه جمال حورالعین

قدح می درو سُکرَّه ماه
طبق نقل خوشه پروین

یا بکردار رقعه شطرنج
روی در روی کرده تاج و معین

راست چون پیش شاه رخ به عری
پیش تیر شهاب دیو لعین

نسر واقع بعینه گفتی
دو پیاده ست بند یک فرزین

من زفکرت فکنده سر در پیش
بر گرفته سخن ز علیین

با خرد بر طریق استدلال
بحث می کردم از علوم یقین

گاه می گفتم از یکی مبدع
چند ابداع می کنی تعیین؟

ور چو مبدع یکی نهی ابداع
صورت مبدعات نیست چنین

گاه تربیت آفرینش را
بر طریق تماین و تبیین

حداحیان دهر می جستم
خالی از نسبت شهور و سنین

همچنین منهی خرد می کرد
به نکو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #66
شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او
برید عالم غیب است رای انور او

خدایگان ملوک زمانه نصرت دین
که بوسه جای سپهرست دست وخنجر او

سر ملوک ابوبکربن محمد آنک
مزین است رواق فلک ز منظر او

پناه دولت عباسیان که مهر و سپهر
برند وقت حوادث پناه با در او

سهیل گوشه نشینی بود به دولت او
سماک نیزه گذاری بود ز لشکر او

شهنشهی که سراسر صحیفه های فلک
به روز عرض بود یک ورق ز دفتر او

هلال حلقه شود روز عید در میدان
به پیش رمح فلک سای ملک پرور او

بر سر فرازی از آن مایه در گذشت که نیز
همای سایه تواند فکند بر سر او

جهان چو خطبه به نامش کند کواکب سعد
کنند درج سعادت نثار منبر او

ز بزم او چو معطر شود مشام جهان
فلک عرق کند از شرم گوی مجمر او

همیشه نصرت و تایید پیش رو باشد
به هر طرف که بود رایت مظفر او

بماند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #67
ای مهر و مه نتیجه رای منیر تو
حل کرده عقدهای فلک را ضمیر تو

فخر ملوک نصرت دین بیشکین تویی
کایزد برای نصرت دین شد نصیر تو

وان بدر ازهری که مُقدَّر شد از ازل
تا حشر در منازل دولت مسیر تو

وان بحر زاخری که ز روی مناسبت
در پای اخضرست کمینه غدیر تو

سرمایه بحار و معادن بود حقیر
گر نسبتش کنی به عطای حقیر تو

شد مکرمت ملازم ذات تو بهر آنک
تو ناگزیر اویی و او ناگزیر تو

نقاش وهم اگر چه که استاد حاذق است
ننگاشت بر صحیفه امکان نظیر تو

اهل زمین اگر چه اسیر زمانه اند
اینک زمانه با همه شوکت اسیر تو

گردون که پیش موکب جاهت سپر کش ست
هردم سپر بیفکند از سهم تیر تو

آن را که سر دوباره بروید چو گندنا
لرزان بود ز خنجر چون برگ سیر تو

حیفی بود از آنجا که راستی ست
جز تیر اگر شود سوی دشمن سفیر تو

جمشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #68
هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه
در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه

در ازل چو نقش نیرنگ تو می زد نقش بند
دولت اندر آستانت کرد خود را جایگاه

بر فضای ساحت قدر تو گردون راست رشک
در پناه کبریای توست گردون را پناه

شیر شادروانت از ثور و حمل گیرد شکار
آهوی ایوانت از خلد برین جوید گیاه

هرکه اندر سایه خورشید ایوانت گریخت
ایمنست از خود فزون تر دارد از گردون گناه

صبح و شام از خادمان خاص درگاه تواند
از پی کاری ست آری این سپید و آن سیاه

گرچه گردون صد هزاران دیده دارد باک نیست
از سر عزت نیارد کرد در رویت نگاه

هر که خاک درگهت را تاج سر سازد به طوع
زیبدش کز روی نخوت بر فلک ساید کلاه

پیشگاهت گر دنان را داده تمکین وجود
تا کنند از خاک درگاه تو تزیین جباه

گر ملوک هفت کشور بر درت حاضر شوند
از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #69
مرا مبَشر اقبال بامداد پگاه
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه

چه گفت ؟ گفت که رویت به کعبه کرم است
نیاز عرضه کن و حاجتی که هست بخواه

زمین ببوس و بنه جاودان ذخیره عمر
که کیمیای حیات است خاک آن درگاه

اگرچه مدت غیبت دراز گشت ولیک
زبان عذر به یکباره هم نشد کوتاه

بیا که حلم شهنشه ثبات آن دارد
که منهزم نشود از چنین هزار گناه

از آستانه او بر مگیر از این پس روی
که نیست دولت و دین را جزین حوالتگاه

رضای او را از کاینات گیر عوض
جناب او را از حادثات ساز پناه

به شب به خدمت او همچو شمع باش به پای
به روز بر در او همچو صبح خیز به گاه

که آفتاب سعادت بدان کسی تابد
که همچو سایه دود در رکاب ظل الله

خدایگان ملوک زمانه،نصرت دی
که گرد موکب او کرد روی کفر سیاه

جهان گشای ابوبکر بن محمد کوست
ز فرق تا قدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #70
زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده
سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده

خرد که بر دوجهان نافذست فرمانش
در آستان تو جز بندگی نورزیده

ستارگان که ز آفاق بر سر آمده اند
ز خط حکم تو یک ذره سر نپیچیده

بگشته صورت اقبال گرد جمله جهان
هزا باره و آنگه در تو بگزیده

ز سنجق سیهت نور فتح می تابد
چو روشنایی چشم از سیاهی دیده

محیط چرخ سرا پرده ای ست جاه تو را
درو بساط مراد تو گسترانیده

به فر دولتت این قصر آنچنان آمد
که مثل آن نه بدیده ست کس نه بشنیده

چه گویمش؟ که سپهری ست پر ستاره و ماه
ز حسن بر فلک آفتاب خندیده

برای زینت دیوار و سقف او به حیل
زمانه رنگ ز رخسار حور دزدیده

درو به وقت قدوم مبارکت مه و مهر
ز زیر پای چو طفلان نثار برچیده

ز روشنایی سقف و هوای او در وی
همی نماید اسرار غیب پوشیده

از آن زمان که من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا