فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار ظهیر فاریابی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 80
  • بازدیدها 1,305
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #51
نماز خفتن بیگاه،م**س.ت لا یعقل
درآمد از درم آن ماه روی مهر گسل

همه شمایل دیوانگان گرفته و لیک
به زیر هر خم زلفش روان صد عاقل

ز بهر عربده خود را خراب کرده و من
گرفته ماتم عمر خراب بی حاصل

در اوفتاده ز اندیشه ها به در یایی
چو روزگار نه غورش پدید و نه ساحل

چو دید واقعه کز دست خویشتن شده ام
ز سرگذشت مرا آب و پای ماند به گل

ز راه جد و یقینش،درست شد که شده ست
دل شکسته من بر فراق او حامل

ز گرد راه فرو ریخت قصه های دراز
چو زلف خویش پریشان چو کار من مشکل

گهی زبان ملامت گشاده کز تو سزد
که حق صحبت دیرینه را کنی باطل؟

گهی ز راه نصیحت در آمده که مباش
ز حفظ جانب یاران و دوستان غافل

به صبر کوش و یقین دان که عاقبت ز جهان
به کام دل برسی خود کدام صبر و چه دل؟

جواب دادم وگفتم چشیده ام یک چند
شرابهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #52
سپهر و مهر چو حجاج کعبه اسلام
به عزم کعبه اسلام بسته اند احرام

یکی ستانه همی بوسدش به رسم حجر
یکی به چهره همی سایدش به شرط مقام

ز یک طرف گلوی گاو می برد ناهید
ز یکجهت بره قربان همی کند بهرام

به امن و عافیت آراسته چون صحن حرم
حریم حضرت عالی شهریار انام

خدایگان ملوک جهان مظفر دین
که نصرت و ظفر او را ملازمند مدام

جهانگشای قزل ارسلان که بر سر خصم
به زخم تیر فروبست شاهراه مسام

ضمیر او که نمودار لوح محفوظ است
به دود عجز بیندود چهره اقلام

نخست خلعت نور از خیال رایت تو
رسد به چشم جنین در مشیمه ارحام

شها جواهر اکلیل و عقد پروین را
برای زیور ملک تو داده اند نظام

هنوز تا سر زانوست کبریای تو را
ملمعی که فلک دوخت از ضیاء و ظلام

به حق رسیده تو را نوبت جهانداری
از آن شده ست مطیعت دل خواص و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #53
هوالعید یسقی بکاس المدام
هنیئالمن فاق کل الانام

شهنشاه اعظم قزل ارسلان
که از عدل او یافت گیتی نظام

جهان داوری کاب شمشیر او
بشوید رخ شب ز گرد ظلام

بداندیش را از تف قهر او
به جای عرق خون چکد از مسام

به بخشش همی فرق نتوان نهاد
میان کف او و فیض غمام

زرفعت همی باز نتوان شناخت
که قدرش کدام است و گردون کدام؟

شبانروزی از رونق بزم اوست
که بر دست نرگس برسته ست جام

زهی حمله قدرت اندر نبرد
شکسته دم صبح در کام شام

زچنگال شیران برون کرده ملک
ز کام نهنگان برآورده کام

جناب تو را آسمان در پناه
رکاب تو را سدره در اهتمام

تو آن کامکاری که در حل و عقد
به دست تو داده ست گیتی زمام

تو آن شهسواری که گردون تند
کمند مراد تو را گشت رام

دل خصمت آمد به جوش ای عجب
هنوز اندرو آن طمعهای خام

تویی آنکه در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #54
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم

بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم

مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
دلی که مرده و زنده نبود ازو اثرم

چو خاک در کف پایش فتادم از خواری
اگر چه از سر تحقیق سر به سر گهرم

به لابه گفتمش آخز زمانکی بنشین
مگر به وصل تو بنشیند آتش جگرم

یک امشبی تو به مهمان من بباش که من
ز روی خوب تو مهمان زهره وقمرم

ز اهل عشق تکلف طمع نباید داشت
به پیش خدمت توست آنچه هست ماحضرم

دلم حمایتی زلف توست از او بگذر
که نیست زهره آنم که سوی او نگرم

حدیث جان نکنم کان کرای آن نکند
فدای یک قدمت گر بود صد دگرم

بسنده کن به لب خشک و چشم تر با من
که در دو گیتی از این بیش نیست خشک و ترم

مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #55
ای حکم تو چون قضای مبرم
در زیر نگین گرفته عالم

خورشید ملوک نصرة الدین
ای ذات تو نصرت مجسم

تاریخ اساس پادشاهیت
بر فطرت آسمان مقدم

مشاطه فتح جز به نامت
از هم نگشاد زلف پرچم

میدان تو بخت را معسکر
ایوان تو عدل را میخم

اقبال تو هم ز بدو فطرت
چون معجزه مسیح مریم

هرجا که زده به عنف زخمی
لطف تو بر او نهاده مرهم

عفو و سخطت مجاج زنبور
آمیخته با لعاب ارقم

تقدیر حروف کن فکان را
در حرف سنانت کرده مدغم

وز کشف عبارتت نمانده
بر لوح وجود هیچ مبهم

جوشیده ز شوق مجلس تو
خون دل جام در کف جم

از رشک سنان دیوبندت
دیوانه شده روان رستم

وز غیرت آستان عالیت
پوشیده فلک لباس ماتم

با گوهر پاکت از خجالت
در خاک نشسته آب زمزم

هر جا که رسید موکب تو
از چرخ شنید خیر مقدم

بر درگه تو امید را فال
ناآمده جز اصبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #56
چون برافراخت خسرو سیارگان علم
در خاک پست کرد سراپرده ظلم

صبح دوم گرفت جهان گو چرا گرفت؟
اندر هوای شاه نزد جز به صدق دم

یک یک زبیم خنجر خورشید اختران
همچون مخالفان شهنشه شدند کم

بر روی آسمان اثر تیرگی نماند
اِلا زگرد موکب فرماندهِ عجم

دارای عهد نصرت دین کز علو قدر
شاید که بر معارج گردون نهد قدم

سلطان نشان اتابک اعظم که عدل او
دارد حریم مملکت از امن چون حرم

بوبکربن محمد کز فر طلعتش
زینت گرفت افسر کرسی و تخت جم

دریا به دستگاه فراخش زند مثل
گردون به آستان بلندش خورد قسم

ای ماه و مهر از قبل طاعت آمده
در حلقه حواشی و در زمره خدم

ذات مطهر تو سپهری ست از علو
طبع مبارک تو جهانی ست از کرم

وقتی که دیگران به حشم التجا کنند
گرد تو از معونت یزدان بود حشم

آن را که زیر دامن توفیق پرورند
از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #57
منم امروز و دلی زانده گیتی به دو نیم
بیم آنست هنوزم که به جان باشد بیم

نه مرا مسکن و ماوی،نه مرا خانه و جای
نه مرا مونس و غمخور،نه مرا یارو ندیم

بردلم حسرت اصحاب بلایی ست بزرگ
بر تنم فرقت احباب عذابی ست الیم

که گمان برد که افتم من مسکین هرگز
به چنین رنج و مشقت ز چنان نار و نعیم؟

چو ن ز زر یاد کنم چهره برافشاند زر
ور غم سیم خورم دیده فروریزد سیم

شب ستاره شمرم بر دو رخم زان باشد
زخم ناخن چو حروفی که بود بر تقویم

حال خود پیش که گویم من مظلوم غریب؟
چاره خود راه که جویم من رنجور سقیم؟

گرد من لشکر اندوه چنان انبوه است
که همی راه نیابد سوی من باد نسیم

از چنین محنت و غم جان نتوان برد مگر
که فلک باز شود متفق ایام رحیم

زآتش محنت من گل بدمد گر خواهد
تاج دین،مفخر احرار جهان،ابراهیم

آنک با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #58
ای نوشته دولتت منشور ملک جاودان
هچو عم سلطانی و همچون پدر سلطان نشان

موسم نوروز و ملک خرم و شاه جوان
فرصتی باشد جهان را زین نکوتر در جهان ؟

تخت گو بنشین مربع تاج گو بر فراز سر
در پناه دولت فرمان روای انس و جان

خسرو اعظم اتابک نصرة الدین کز علو
حضرتش را طارم افلاک زیبد آستان

آنک بیرون برد رفعش چین ز رخسار سپر
وانک دور افکند عدلش خم ز ابروی کمان

پرتوی از رای او پیرایه خورشید و ماه
نکته ای از لفظ او سرمایه دریا و کان

خوانده تیغش بر خلایق خطبه فتح و فتوح
داده عدلش در ممالک مژده امن و امان

ملک نادیده چنو لشکرکش کشوررگشای
دهر نازاده چنو فرمانده گیتی ستان

بر در ایوان قدرش چون قمر صد پرده دار
بر سر بام جلالش چون زحل صد پاسبان

ای براق دولتت را فرق فرقد پایگاه
وی همای همتت را برج برجیس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #59
گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
ماند به عرصه حرم و روضه جنان

بر هر طرف که چشم نهی جلوه ظفر
و ز هر جهت که گوش کنی مژده امان

آرام یافت در حرم امن وحش و طیر
و آسوده گشت در کنف عدل انس و جان

گردون فرو گشاد کمند از میان تیغ
و ایام بر گرفت زه از گردن کمان

ملکی چنین مقرر و حکمی چنین مطاع
دیرست تا زمانه نداد از کسی نشان

منسوخ گشت قصه کاووس و کیقباد
و افسانه شد حکایت دارا و اردوان

بالید ازین نشاط تن تخت بر زمین
بگذشت ازین نوید سر تاج از آسمان

از غصه خون گرفت چو می ظلم را جگر
وز خنده بازماند چو گل عدل را دهان

شاید که بگذرد ز پی فرخی همای
زین پس به زیر سایه چتر خدایگان

سلطان شرق و غرب قزل ارسلان که نیست
با صدمت رکابش ایام را توان

آن شاه شیر حمله که شاهین همتش
دارد فراز کنگره سدره آشیان

وقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #60
زهی گشوده ز طبع تو چشمه سار سخن
شکفته در چمن خاطرت بهار سخن

به گوش و گردن حوران فکر بر بسته
به رسم زیورشان دُرّ شاهوار سخن

پیاده ماند ز تو هر سخنور از پی آنک
تویی مبارز تحقیق و شهسوار سخن

به نوک خامه فکرت صورنگار بدیع
گرفته گلشن ارواح در نگار سخن

نفوذ جمله سخن هیچ گشت و قلب نمود
که نیک نیک بیفزوده ای عیار سخن

به دست تو ست عنان سخن بجز دستت
نبینی از سر تحقیق در مهار سخن

سراکابر و صدر عراق،مجدالدین
اگر نه طبع تو گشتی به لطف یار سخن

ز دست رفته بُدی،پای مرد و سرور عصر
چو کار جود و سخا در زمانه کار سخن

تو تازه کردی لله دَرُّک،ای طایی
به شبنم کف پر ژاله،لاله زار سخن

شعار خامه شرع تو بُد به شعر،ولیک
همی نزیبد نیکو تو را شعار سخن

ز سطح قلزم طبع و دلت تصاعد کرد
روان و ترّ و بلند، ابر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا