همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
اخراج شیرین
شاعر : آتنا یوسف خان گرجی

کافر شدم انگار ، عدلت را نمی بینم
خرده مگیر از من ، نمی بینی که غمگینم ؟

گفتی طلب کن ، من اجابت می کنم ، اما
بالی نزد بر آسمانم ، مرغ ِ آمینم

جز تو کسی را داشتم ؟ چیزی بگو وقتی
از بغض هایم ، بی حضور اشک سنگینم

دنیا امانم را بریده ، مهربانتر باش
من از تو می خواهم دهی با عشق تسکینم

آنها که حتی برده اند از یاد اسمت را
تنها شدن را می دهند هرروز تمرینم

آدم بمانی در زمین جایی برایت نیست
در فکر تبعیدی دگر ، هی سیب می چینم

من را بران بار دگر ، اما از این برزخ
در حسرت فرمان یک اخراج شیرینم
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
بابا آتش نشان
شاعر : عبدالعظیم صالحی زاده

آتش نشانان غیور چشما بدنبالتونه
نجات مردم از خطر حرفه ی امثالتونه
تا فهمیدی یه حادثه در شرف وقوع میشه
تلاشها و رشادتات همون لحظه شروع میشه
نه ترسی داری از خطر نه وحشت از آتش ودود
رسونده ای خودت رو به محل یک حادثه زود
تو با رشادت خودت یک غزلی ساخته بودی
بسوی ساختمون پیر بدون ترس تاخته بودی
پلاسکو توآتش ودودمی سوخت وداشت خراب میشد
ولی تو واردش شدی کار تو بی ثواب نشد
نجات دادی اسیرا رو از توی آتش مهیب
اما خراب شد ساختمون روی سر خودت عجیب
اسمتون و مرامتون ورد زبونا میمونه
دلاوریهای شما به یاد ماها می مونه
خدا میدونه اشکامون واسه شما سرازیره
غم نبودن شما دلامونو گر میگیره
حالا کی میخواد بیادو سوخته دلو خاموش کنه
مگه میشه کسی باشه تو رو فراموش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
پیچک
شاعر : محسن سرمچ

به پیچک های قلبم تا گل پیوند میاری
بهاران را به تقویمم, تو از اسفند میاری

دلیل راه بندان های سنگین, بی گمان اینست
خیابان را به ناز گامهایت, بند میاری

تو با آن جویبار وحشی مویت, هزاران قرن
حکایت از شب یلدایی اروند میاری

تو از آن سوی اقیانوس ها یک شب پریزادم
برای شعر من مضمون بی مانند میاری

نشستم پشت پرچین های باغ سیب و میدانم
تو چون هر روز با خود یک سبد لبخند میاری
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
شقایق
شاعر : محسن سرمچ

ای قاصدک عشق که صد باغ شقایق دردی
اینبار برایم چه پیامی ز سفر آوردی

با آمدن و رفتنت ای دختر آذرماهی
ایکاش ندانی که چه با باور سبزم کردی

از لرزش دستان تو پیداست که ای شاخه ی عمر
امسال هم آواره ی پاییز و خزانی زردی

دست چه کس ای آینه فانوس امیدت را برد
کاینگونه ترک داری و مانند نگاهم سردی

گفتی به من این عقل, بدان همسفر خوبی نیست
گفتم به تو آری......ولی ای عشق تو هم نامردی
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
دستهایم پوچ
شاعر : محسن سرمچ

ببین چون کودکی ها باختم من, دستهایم پوچ
طنین خنده هایم, گریه های بی صدایم پوچ

پس از او خوب میدانم دگر آدم نخواهم شد
بهشت بیکران آرزوهایم, خدایم پوچ

نزد چنگی به دل دنیایتان, چون شمع میخندم
به مرگم از تولد, ابتدا و انتهایم پوچ

مرا بر آسمان آبی ات دلخوش مکن ای عشق
که من درگیر یک دنیای مسمومم, هوایم پوچ

تو ای همبازی پس کوچه های خاکی قلبم
ببین چون کودکی ها دستهایم دستهایم پوچ
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
برف
شاعر : محسن سرمچ

می نشیند بر سر دیوار باغ آهسته برف
نم نمک ریزد ز چشم آسمان پیوسته برف

از دل تاریک ابری در پی امواج نور
چون پرستویی سپید از راه آید خسته برف

نیمه شب چشم خمار و نیمه باز باغ را
روی دیو تیرگی ها با نوازش بسته برف

بر سر گیسوی سبز کاجهای دلفریب
در تن سوزان شهری نیمه جان بنشسته برف

از نجابت آب شد با خنده ی خورشید و رفت
با دو چشم اشکبار و با دلی بشکسته برف
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
پلنگ مغرور
شاعر : محسن سرمچ

چون ماه سر به زیری و مغرور چون پلنگ
رگهای من هوای تو را کرده یک سرنگ

حالا که قلب من, چمدان بسته عشق, چیست?
این طرز ایستادن و معنای این درنگ

گفتم شبی به دل دوقدم تا طلوع نیست
دیدم شکست و گفت به تنگ آمدم به تنگ

تا بر گلیم سادگی ام دست رد گذاشت
فرشی شدم در حسرت پایش هزار رنگ

خورشیدم و در اوج خداحافظی کنم
هرگز کسی ندید غروبی چنین قشنگ
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
بهشت
شاعر : پرنیان غفوری

بهشت درست انجا بود
انجا که
انگشتان مردانه و ضمختش
لابلای رشته های ابریشمی موهای یار
کلمه ی تضاد را سخت به رخ میکشید
مردمک چشم ها از مواجه شدن با هم
سخت هراس داشت
و ان دو تیله ی عسلی رنگ را به هرسویی
جز مقابل جشمان یار میجرخاند
شهر از چشم هایش میبارید
و بر شیشه ی بلورین قلب من ضربه میزد
شعر راه میخواست
راهی به اعماق دور قلب من
تا با بند بند بدن نحیف من گسیخته شود
و من در این کش مکش بی اختیار راه دادم
و این چنین
عاشقانه هایی از چشم هایش بر رگ هایم جریان گرفت
و هر لحظه مرا لبریز میکند
و من شادمان از این لبریز شدن
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
سیم آخر
شاعر : حسن مرادی

من امشب قصد دارم بی محابا
زنم بر سیم آخر، دل به دریا
رسانم دست خود بر آسمان ها
بکارم در دو چشمت کهکشان ها
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
سر کلاس
شاعر : مصطفی محمودیان

امروز سر کلاس
گذر زمان ناعادلانه بود
اعتراف میکنم ...
یکبار دیدمت
دست هایمان زیر چانه بود
درس گوش میدادیم...
الکی!!...
راستی...
من که به تو فکر میکردم
تو به او
سوال اینجاست!
او به کی؟
 
امضا : HAD!S

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا