همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #131
نگیر فاصله از من ، بیا کنارم باش

اسیر فصل خزانم ، بیا بهارم باش

نگو که فرصت دیدار ما میسر نیست

دلیل محکم یک عمر انتظارم باش

چه قدر جای تو در زندگی من خالیست

در این مسیر پر از هیچ ، کوله بارم باش

دچار تو شده کل وجودم اما تو

کمی دچار خود و اندکی دچارم باش

تمام عمر ، تو دار و ندار من بودی

مرا رها کن از این غم ، طناب دارم باش

بیا به عکس مزارم سلام کن گاهی

شبیه دسته گلی بر سر مزارم باش

برای دل خوشی ام گریه کن هر از گاهی

برای دل خوشی ام ، "عشق" ، بی قرارم باش



سمانه میرزایی
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #132
زینب اردمه


در غنچه ی لبهای بی اراده ام
در زهدان شب طویل
در صبحدمان پر از تردید
در رگهای بسته
که نا امید می خلد تن را…
مرا دریاب!

من دیوارچروکیده ی فریادم...
درانحنای زخمی که کرمها
رگش را بوسه می زنند.


گل مرررگ !
مرا دریاب.

دریاب مرا
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #133
گاهگاهي در زمستان شب نشيني لازم است
آتش و چاي نبات و بوسه چيني لازم است
گاهگاهي در ميان يك بغل شور و نشاط
نقش اول بودن و نقش آفريني لازم است
اي كه قانون وفايت حد دوري دوستسيت
مردم از دوري كمي نزديك بيني لازم است
بايد از شورِ ش*ر..اب چشمهايت م**س.ت شد
دائم الخمر و ش*ر..اب ايينچنيني لازم است
سر به زيري اقتضاي سن دوران ديده هاست
دزدكي هم مي شود گاهي ببيني لازم است
دوستت دارم ولي در سينه پنهان مي كنم
لابه لاي عشق بنجل هاي چيني لازم است
كيف دارد عاشق عشق خدايي بود نه؟؟؟
زين جهت عشق خداوند زميني لازم است
گاهگاهي نه هميشه بايد اينجوري نوشت
در زمستان يك شبي با نازنيني لازم است...

ابوالقاسم خورشيدي
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #134
گفتی برو!گفتم که میمانم نگفتم؟
گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم نگفتم؟

گفتی خرابم میشوی گفتی ،نگفتی؟
گفتم چه میدانی که ویرانم نگفتم؟

تو تا توانستی به من ازصبرگفتی
من هیچ ازشوق فراوانم نگفتم

تو هفت نسل عاشق ت را شرح دادی
من یک کلام ازبرگ و بنیانم نگفتم

گفتی چرا اینقدر با من مهربانی؟
گفتم نپرس! اما، پشیمانم نگفتم

گفتی بیا لعنت بگوییم،از ته دل
گفتم تو را مدیون شیطانم!!نگفتم

رفتی،نمیدانی،به خواهانت!براین دل
اندازه ی موی پریشانم"نه"گفتم

#مجتبی_سپید
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #135
سجاد قاسمی


درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط
ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط
در درون سینه ام انباری از آه و غم است
حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط
در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند
راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط
قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من
رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط
مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی
عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط
درد دلتنگی من در این غزل جاری شده
سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #136
مجید مصطفوی

در وفای عشق او مشهور بودن محشر است...
پیش چشم م**س.ت او مقهور بودن محشر است...

بی گمان زیبای من در بین خوبان، بی رقیب...
نزد آن خوبان ، کمی مغرور بودن محشر است...

خوب باشد،باشدش در فکر من آن نازنین...
یک شبی با خاطرش، مخمور بودن محشر است...

با من تنها شبی گفت از وفاداری کمی...
روز و شب با این سخن مسرور بودن محشر است...

از وفا یش گفتم و،از آنهمه نیکوییش...
در غم هجران او ، رنجور بودن محشر است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #137
همان که پایِ یکی توبه صد قسم دارد

زمانِ بوسه تو، وقت مغتنم دارد

شبیه لحظه بوسیدن تو را انگار-

فقط، تنفّسِ صبح و سپیده دم دارد

برای من که به هستیِّ خویش مغرورم

دهانِ کوچکِ تو، رمزی از عدم دارد

"همه قبیله من عالمان دین بودند"

مرا خیال تو بر شعر، ملتزم دارد

کمی بخند که دیوانِ شعر من قدری

غزل -و بیت های عاشقانه کم دارد

***

شود که شعرِ مرا خاطرت رسد؟ هیهات

ز بس که چشمِ سیاه تو محتشم* دارد

+

محمود نگهداری
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #138
زندگی بی غمِ دل دیدن داشت...شادی و خوبی و خندیدن داشت
لبِ من بر لبِ پیمانه بسوخت...ناگریز از تو و بوسیدن داشت
چشمِ بیمارِ من از دوری تو...همه شب حاجتِ باریدن داشت
حالِ این عاشقِ پیمانه پرست...تو نپرسیدی و پرسیدن داشت
عاشقِ گوشه ی لب های تو یار...هر که بود عشوه ی بوسیدن داشت
گرچه پرپر شدم از عشق ولی...عاشقی ارزشِ ترسیدن داشت
گُل خجالت مَکِش از رشدو بدان...خار هم همّتِ روییدن داشت
زِ چه باز آمدی از بسترِ من...بلبلی کنجِ قفس دیدن داشت؟...
محمدرضا یعقوبی سورکی«هویدا»
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #139
کنار چای تلخم شعر با طنبور می چسبد
هوا سرد است و یک سیگار هم بد جور می چسبد
پلنگت خیره می گردد به سمتت ماه من هرشب
تماشایت از این منظر چقدر از دور می چسبد
گل پیراهنت زنبور ها را عاشقت کرده است

و بی خود نیست بر لبهای تو زنبور می چسبد

نه چشمم شور بازار و نه دل شوری دگر دارد
بگو آخر به من هم وصلۀ ناجور می چسبد؟
دو چشمان تو چنگیز و دل من نیز نیشابور
نگو یک حملۀ دیگر به نیشابور می چسبد
بریز از سم خود ای مار در این خوشۀ انگور
تعارف کن مرا، امشب فقط انگور می چسبد
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #140
حالا چرا ؟!





آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...؟

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا...؟

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی...؟

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا...؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست...؟

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا...؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم...؟

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا...؟

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار...؟

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا...؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود...؟

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا...؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا...؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا