- ارسالیها
- 161
- پسندها
- 3,456
- امتیازها
- 16,263
- مدالها
- 9
- نویسنده موضوع
- #21
پارت 18
نگار:
همونطوری که گوشیم دستم بود و داشتم با سپهر حرف میزدم از یی از پرستار ها که داشت رد میشد پرسیدم:
_سلام. ببخشید بیمار من تو اتاقشون نیستن! رفتن بخش؟
- اسم بیمارتون؟
_ اقای سیاوش جلالی.
خانم پرستار چند لحظه بهم نگاه کرد و گفت:
- شما همراهشون هستین؟
_ بله. چیزی شده؟
خانم پرستار ی کمی باهام مهربون تر شد و گفت:
- عزیز دلم! بله. ما ایشون و بردیم.
نفس عمیقی شیدم و گفتم:
_خب خانوم چرا زودتر نمیگین؟ مردم از استرس. چرا خبر ندادین که دارین میبرینش توی بخش؟
- چون که توی بخش نبردیمشون.
_خب پس کجا بردینش؟
- اخه اونجایی که ما میخواستیم ببریمشون شما نمیتونستی ببریش.
با تعجب گفتم:
_ مگه کجا بردینش؟!
پرستار دستو روی شونم گزاشت و گفت:
- تسلیت میگم عزیزم. خدا بهتون صبر بده.
با خنده گفتم:
_...
نگار:
همونطوری که گوشیم دستم بود و داشتم با سپهر حرف میزدم از یی از پرستار ها که داشت رد میشد پرسیدم:
_سلام. ببخشید بیمار من تو اتاقشون نیستن! رفتن بخش؟
- اسم بیمارتون؟
_ اقای سیاوش جلالی.
خانم پرستار چند لحظه بهم نگاه کرد و گفت:
- شما همراهشون هستین؟
_ بله. چیزی شده؟
خانم پرستار ی کمی باهام مهربون تر شد و گفت:
- عزیز دلم! بله. ما ایشون و بردیم.
نفس عمیقی شیدم و گفتم:
_خب خانوم چرا زودتر نمیگین؟ مردم از استرس. چرا خبر ندادین که دارین میبرینش توی بخش؟
- چون که توی بخش نبردیمشون.
_خب پس کجا بردینش؟
- اخه اونجایی که ما میخواستیم ببریمشون شما نمیتونستی ببریش.
با تعجب گفتم:
_ مگه کجا بردینش؟!
پرستار دستو روی شونم گزاشت و گفت:
- تسلیت میگم عزیزم. خدا بهتون صبر بده.
با خنده گفتم:
_...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.