- تاریخ ثبتنام
- 29/7/20
- ارسالیها
- 161
- پسندها
- 3,468
- امتیازها
- 16,263
- مدالها
- 9
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #41
(نازنین)
همونطوری که داشتم خونه رو جمع و جور میکردم نگار زنگ زد. گوشیمو رو به سیاوش گرفتم و گفتم:
- نگار جونته.
سیاوش با عجله اومد سمت من و بهم گفت:
- تروخدا بده من حرف بزنم؛ تروخدا.
گوشیو دادم بهش و با پوزخندی بهش گفتم:
- چیشد؟ تو مگه بدنت درد نمیکرد؟
سیاوش گوشی و از من گرفت و رفت دراز کشید رو مبل.
***
(نگار)
شمارهی نازنین و گرفتم. بعد از سه، چهارتا بوق جواب داد. سعی کردم خیلی خوب باهاش حرف بزنم که لج نکنه.
- الو، سلام نازنین جان. خوبی عزیزم؟
هیچ صدایی نیومد. ادامه دادم.
- الو؟ نازنین جان؟ خوبی عزیزم؟
بازم هیچ صدایی نیومد. فقط صدای تند تند نفس نفس زدن یکی میاومد.
***
(سیاوش)
با ذوق گوشی و از نازنین گرفتم. کلی حرف داشتم که با نگار بزنم اما تا صدای نگار رو شنیدم حرف زدنم یادم رفت...
همونطوری که داشتم خونه رو جمع و جور میکردم نگار زنگ زد. گوشیمو رو به سیاوش گرفتم و گفتم:
- نگار جونته.
سیاوش با عجله اومد سمت من و بهم گفت:
- تروخدا بده من حرف بزنم؛ تروخدا.
گوشیو دادم بهش و با پوزخندی بهش گفتم:
- چیشد؟ تو مگه بدنت درد نمیکرد؟
سیاوش گوشی و از من گرفت و رفت دراز کشید رو مبل.
***
(نگار)
شمارهی نازنین و گرفتم. بعد از سه، چهارتا بوق جواب داد. سعی کردم خیلی خوب باهاش حرف بزنم که لج نکنه.
- الو، سلام نازنین جان. خوبی عزیزم؟
هیچ صدایی نیومد. ادامه دادم.
- الو؟ نازنین جان؟ خوبی عزیزم؟
بازم هیچ صدایی نیومد. فقط صدای تند تند نفس نفس زدن یکی میاومد.
***
(سیاوش)
با ذوق گوشی و از نازنین گرفتم. کلی حرف داشتم که با نگار بزنم اما تا صدای نگار رو شنیدم حرف زدنم یادم رفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر