- تاریخ ثبتنام
- 29/7/20
- ارسالیها
- 161
- پسندها
- 3,468
- امتیازها
- 16,263
- مدالها
- 9
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #31
پارت 28
نگار
همه مردم توی خیابون بودن! با تعجب به سپهر نگاه کردم. برای اینکه ضایع نشم گفتم:
- وای حالا انگار زلزلهی ده ریشتری اومده! من برم شام بذارم.
شکوفه هم موند توی اتاق. انگار میخواست چیزی رو بگه به سپهر. ولی من از اتاق اومدم بیرون و متوجه نشدم که شکوفه با سپهر چیکار داره. رفتم سمت آشپزخونه، دیدم گوشیم داره زنگ میخوره. گوشیم روی اپن بود. گوشیم رو برداشتم و یک نگاهی به صفحه گوشیم کردم. همون شمارهای بود که نازنین باهاش بهم زنگ زده بود! با ترس و لرز گوشیم رو برداشتم:
- بله؟!
- بیا درم در خونتون. منتظرم!
از پشت در خونه کاپشن صورتیم رو برداشتم و تا دستگیرهی در رو به سمت پایین فشار دادم تا برم بیرون شکوفه اومد بیرون از اتاق و با تعجب گفت:
- کجا؟!
- الان میرم زود میام.
- کجا میری آخه...
نگار
همه مردم توی خیابون بودن! با تعجب به سپهر نگاه کردم. برای اینکه ضایع نشم گفتم:
- وای حالا انگار زلزلهی ده ریشتری اومده! من برم شام بذارم.
شکوفه هم موند توی اتاق. انگار میخواست چیزی رو بگه به سپهر. ولی من از اتاق اومدم بیرون و متوجه نشدم که شکوفه با سپهر چیکار داره. رفتم سمت آشپزخونه، دیدم گوشیم داره زنگ میخوره. گوشیم روی اپن بود. گوشیم رو برداشتم و یک نگاهی به صفحه گوشیم کردم. همون شمارهای بود که نازنین باهاش بهم زنگ زده بود! با ترس و لرز گوشیم رو برداشتم:
- بله؟!
- بیا درم در خونتون. منتظرم!
از پشت در خونه کاپشن صورتیم رو برداشتم و تا دستگیرهی در رو به سمت پایین فشار دادم تا برم بیرون شکوفه اومد بیرون از اتاق و با تعجب گفت:
- کجا؟!
- الان میرم زود میام.
- کجا میری آخه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر