• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن خطرات کمین کرده‌اند | شمیم رحمانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Shamim*
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 194
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Shamim*

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/7/19
ارسالی‌ها
325
پسندها
1,693
امتیازها
10,133
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن‌فیکشن : 16
ناظر: SELENE _QUEEN❤F_

به نام خالق جاودان

نام فن فیکشن:خطرات کمین کرده‌اند.
نام نویسنده:شمیم رحمانی
ژانر: #معمایی ، #ترسناک
خلاصه: نانسی در شهر کوچکی که دوستش ندارد به دنبال تجربه‌ای جدید است؛ این بار در کمال ناباوری متوجه می‌شود خطراتی بر سر راه دوستش جرج کمین کرده است که...

برگرفته از فیلم نانسی درو و پلکان پنهان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Shamim*

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/7/19
ارسالی‌ها
325
پسندها
1,693
امتیازها
10,133
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
اسکیت بوردم رو به روی آسفالت قرار دادم و هنوز هندفزی‌ها رو داخل گوشم نگذاشته بودم که جرج مقابلم قرار گرفت. دست به سینه و حق به جانب نگاهم کرد.
- باز کجا؟
موهام رو از روی پیشونی کنار زدم و یقه‌ی شومیز چهارخونه‌ام رو صاف کردم.
- داری می‌بینی، میرم اسکیت. بعد اون اتفاق بابا مدام چکم می‌کنه و تایم گذاشته واسه بیرون موندنم. می‌دونی که روزی که اسکیت نکنم تا روز بعدش کلافه‌ام.
خواستم از کنارش عبور کنم و دور بشم که دقیقاً همون لحظه شونه‌ام کشیده شد و چون انتظارش رو نداشتم روی پنجه‌ی پا چرخیدم. بث و هلن کاملا طلبکارانه نگاهم می‌کردن، هلن دست‌هاش رو به روی سینه چلیپا کرده و با توک کفشش روی زمین ضرب گرفته بود.
- چتونه شماها؟
همزمان با سوالم سرم رو چرخوندم و برای چند ثانیه نگاهم رو به روی صورت هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Shamim*

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/7/19
ارسالی‌ها
325
پسندها
1,693
امتیازها
10,133
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
لحظه آخر تصمیماتمون برای تفریح عوض شد و هریک با سبدی در دست قدم زنان راه رفتن به تپه‌های اطراف شهر رو در پیش گرفتیم.
جرج موزیک بلندی گذاشته بود و خودش هم باهاش می‌خوند. با وجود این‌که بودن کنار دوستانم خیلی برام دل‌چسب بود اما اون لحظه نمی‌خواستم این تفریح تحمیلی رو داشته باشم.
با رسیدنمون بث زیر اندازی رو که از خونه آورده بود روی علف‌ها پهن کرد، هلن تنش رو روش رها کرد و با عقب زدن موهاش گفت:
- پاهام دیگه برای برگشت همراهیم نمی‌کنن، فکر کنم شب رو همین‌جا صبح کنم.
جرج هم با صدای بلندی خندید و همین‌طور که ابروهای مشکیش رو بالا می‌انداخت گفت:
- اتفاقاً مادربزرگت برای چند روزی مواد غذایی تو اون سبد گذاشته، از گرسنگی هم نمی‌میری.
کمی که گذشت با شوخی‌های بچه‌ها دل‌خوریم از بین رفت و من هم برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا