فال شب یلدا

شاعرغیرپارسی پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 554
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
‍ 〇

■آغوش تو کافی‌ست

آغوش‌ تو برای دل من کافی‌ست
و بال‌های من برای آزادی تو.
آن‌چه بر روح‌ات خفته است
با دهان من به بهشت روانه خواهد شد

فکر و خیال هر روزه در وجود توست
تو می‌رسی
به‌سان حجامت گل‌ها توسط شبنم
با نبودن‌ات افق را محو می‌کنی
به‌سان موج، در پروازی ابدی هستی

گفته بودم
تو آوازی هستی در باد
مانند کاج‌ها، مانند دکل‌ها
به‌سان آنان افراشته و کم‌حرفی
و تو غم‌ناک می‌گردی، به ناگاه
مانند سفردریایی

تو به‌سان جاده‌ای قدیمی جمع می‌کنی
همه‌چیز را در خودت
تو سرشار از پژواک و نواهای دل‌تنگی‌آوری.
و من آن‌گاه بیدار شدم که پرندگان خفته در روح‌ات
پرگشوده و رفته‌ بودند.

■Your breast is enough

Your breast is enough for my heart,
and my wings for your freedom.
What was sleeping above...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2

ازمیان تمام چیزهایی که دیده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به دیدن‌اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده‌ام
تنها تویی که می‌خواهم به لمس کردن‌اش ادامه دهم.
خنده‌ی نارنج طعم‌ات را دوست دارم.

چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمی‌دانم عشق‌های دیگر چه سان‌اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده‌ام.
عاشق بودن، ذاتِ من است...

■شاعر: #پابلو_نرودا |"Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #بابک_زمانی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3

عشق من،
ما هم‌دیگر را تشنه یافتیم
و سرکشیدیم هر آن‌چه که آب بود و خون،
ما هم‌دیگر را گرسنه یافتیم
و یک‌دیگر را به دندان کشیدیم،
آن‌گونه که آتش می‌کند
و زخم بر تن‌مان می‌گذارد.

اما در انتظار من بمان،
شیرینی خود را برایم نگه‌دار.
من نیز به تو
گل سرخی خواهم داد.

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #احمد_پوری | √●بخشی از یک‌شعر
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4

از تو می‌خواهم که یک چیز را بدانی
می‌دانی موضوع از چه قرار است:
اگر من
به ماه بلورین چشم بدوزم
یا به شاخه‌ی سرخ
پاییزِ کُند پشت‌پنجره بنگرم،
اگر در کنار آتش
خاکستر لمس‌نشدنی
یا تنه‌ی چروکیده‌ی هیزمی را لمس کنم،
همه چیز مرا به سوی تو می‌کشاند،
همان‌طور که هر چه وجود دارد
عطرها، نور، مواد،
این‌ها قایق‌های کوچکی بودند
که هم‌راه با باد به سوی جزایری از تو
که چشم انتظار من‌اند راهی شدند.

و اینک،
اگر اندک‌اندک به دوست داشتن من خاتمه دهی
من نیز کم‌کم از دوست داشتن تو دست برمی‌دارم.

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #شیوا_روحی | √●بخشی از یک‌شعر
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5

بخند بر شب
بر روز بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ خیابان‌های جزیره،
بر این پسربچه‌ی کم‌رو
که دوست‌ات دارد،
اما آن‌گاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،
آن‌گاه که پاهایم می‌روند و بازمی‌گردند،
نان را هوا را،
روشنی را بهار را،
از من بگیر
اما خنده‌ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #احمد_پوری | √●بخشی از یک‌شعر
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6

دوست می‌دارم آن وجب خاکی که تو هستی
من که در مراتع سبز افلاک
ستاره‌ای ندارم، این تکرار توست
تو، تکثیر دنیای من...

در چشمان درشت تو نوری است
که از سیارات مغلوب به من می‌تابد
بر پوست تو، بغض راه‌هایی می‌تپد
هم مسیر شهاب و تندر باران
منحنی کمرت قرص مه‌تابِ من شد
و خورشید، حلاوت دهان ژرف تو
نور سوزان و عسلِ سایه‌ها
من در خفا
میان سایه و روح
دوست‌ات دارم.

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #احمد_پوری
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7

پس به‌سان خانه‏‌ای خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏هایم از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8
‍ 〇

■«کوه و رودخانه»

در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه‌یی است

با من بیا

شب از کوه بالا می‌رود.
گرسنگی با رودخانه سرازیر است.

با من بیا

آنان که در رنج‌اند کیان‌اند؟
نمی‌دانم، اما مردم من‌اند

با من بیا

نمی‌دانم، اما پیش من می‌آیند
و به من می‌گویند: «ما رنج می‌بریم.»

با من بیا

و به من می‌گویند: « مردم تو،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود،
با اندوه و گرسنگی،
نمی‌خواهند تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تواند، ای دوست.»

و تو ای تنها محبوب من
ای دانه‌ی سرخ و کوچک گندم،

پیکار ما دشوار است،
زندگی دشوار،
اما تو با من خواهی آمد.

■شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■برگردان: #احمد_پوری
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #9

در دل تاریکی‌ها
جاده‌های فراخ خواهم ساخت
زمین را نرم خواهم کرد
و ستاره را
نثار گام آن‌هایی خواهم کرد
که از راه می‌رسند

در جاده بمان
شب برای تو فرارسیده است
شاید در سپیده‌دم
هم‌دیگر را بازیابیم

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #احمد_پوری
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #10

این‌جا تو را دوست دارم و بیهوده تو را افق نهان می‌دارد.
هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد.
گاه می‌رود بوسه‌های من به سوی آن ناوهای سنگینی که دریا را می‌روند
و گویی نه به آهنگ کرانه‌یی.
می‌بینم که، هم‌چو آن لنگرهای کهنه، فراموش‌ام‌.
عصر چون کرانه می‌کند، اسکله‌ها غم‌ناک‌ترند.

زندگی‌ام به خستگی می‌گراید و بی‌میلی.
عاشق‌ام به آن‌چه ندارم. و سخت دوری تو. بیزاری‌ام کلنجار می‌رود با شفق‌های آرام.
اما شب می‌آید و خواندن‌ام می‌آغازد.

ماه کوک خواب‌اش را می‌چرخاند.
مرا درشت‌ترین ستاره‌ها می‌نگرند با چشم‌های تو.
و هم‌چنان که دوست‌ات می‌دارم،
کاج‌ها در باد
نام تو را می‌خوانند
با برگ‌های سیمی‌شان آواز کنند.

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
53
بازدیدها
763

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا