متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 535
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,915
پسندها
55,416
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #31
‍〇

■اگر فراموش‌ام کنی

می خواهم بدانی
این را که
اگر از پنجره
به ماه بلورین، شاخه گل سرخ
پاییز کندگذر
بنگرم
اگر در کنار آتش
دست بر خاکستر نرم
برتن پرچروک هیزم سوخته زن‌ام
همه‌چیز مرا به‌سوی تو می‌آورد
گویی هر آن‌چه که هست
رایحه، روشنی و رنگ
قایق‌های خردی‌اند
راهی جزیره‌های تو که چشم به‌راه من‌اند.

اینک
اگر اندک اندک دوست‌ام نداشته باشی
من نیز تو را از دل می‌برم
اندک اندک.

اگر یک‌باره
فراموش‌ام کنی
در پی من نگرد،
زیرا پیش از تو فراموش‌ات کرده‌ام.

اگر توفان بیرق‌هایی را
که از میان زندگی‌ام می‌گذرند
بی‌هوده و دیوانه بخوانی
و سر آن داشته باشی
که مرا در ساحل قلب‌ام
آن‌جا که ریشه در آن دوانده‌ام رها کنی
به یاد داشته باش
یک روز
درلحظه‌ای
دست‌های‌ام را بلند خواهم کرد
ریشه‌های‌ام را به دوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,915
پسندها
55,416
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #32

تو از خانه‌های تهی دست جنوب می‌آیی
سرزمینی سخت از زمین لرزه و سرما
آن‌جا، آن‌گاه که خدایان‌شان به مردگان بدل شدند
زیستن در گل‌ولای را به ما آموختند

تو مادیانی کوچکی، منقش بر گل سیاه
بوسه‌ای خاک‌آلود، محبوب‌ام، شقایق گلین
کبوتر پگاه، که بر فراز جاده‌ها بال‌زنان راه گشود
و با اشک‌هایش کودکی فقرمان را پی گرفت

ای دختری که قلب فقیرت را نگاه داشتی
و پای فقیرت به ریگ‌ها خو گرفت
و دهان‌ات هرگز با نان و گوشت آشنا نبود

تو از جنوب تهیدستی، از آن‌جا که روح من برمی‌آید
و در زیر آسمان‌اش مادرت رخت می‌شوید همچون مادر من
از این‌روست که تو را برگزیده‌ام، ای هم‌راه!

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #فرامرز_سلیمانی | #احمد_محیط
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,915
پسندها
55,416
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #33
‍ 〇

به‌خاطر ابرها تو را گفتم
به‌خاطر درختِ دریا تو را گفتم
برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخ‌سار
برای سنگ‌ریزه‌های صدا
برای چشمی که چهره یا چشم‌انداز می‌شود
و آسمان‌اش را رنگ می‌دهد خواب
برای هر شب نوشانوش
برای حصار جاده‌ها
برای پنجره‌ی گشوده
برای پیشانی باز
برای پندار و گفتارت تو را گفتم
که هر نوازش و هر اعتمادی جاودانه است.

عشق من
برای آن‌که آرزوهایم را تصور کنی
لبان‌ات را بگذار هم‌چون ستاره‌ای بر آسمان واژه‌هایت
بوسه‌هایت در شب سرزنده
و رد بازوان تو به گردِ من
هم‌چون شعله‌ای به نشانه‌ی پیروزی است
رویاهای من همه در دست‌رس‌اند
روشن و جاودانی
و هنگامی که تو این‌جا نیستی
خواب می‌بینم که می‌خوابم
خواب می‌بینم که به رویای‌ام.

پیشانی بر شیشه‌ها چونان بیداران اندوه
تو را می‌جویم فراتر از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,915
پسندها
55,416
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #34

آن‌قدر دوست‌ات دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم

اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شادتر می‌خواهم
با من یا بی‌من

بی‌من اما
شادتر اگر باشی
کمی
فقط کمی
ناشادم

و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد

خواستن تو تنها یک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط یک مرز دیگر
و آن آزادی توست
تو را آزاد مى خواهم

■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

■●برگردان: #احمد_پوری
 
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
53
بازدیدها
735

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا