گاهی وقتها براتون پیش اومده که بیدلیل بغض کنید؟ بدون اینکه دلیل بغضتون رو بدونین، فقط دنبال یه شونه میگردین تا سرتون رو روش بذارین و به حال خودتون گریه کنید.
دلم مادری رو میخواد که با وجود مریضیش، باز هم دوستم داشت و پشتوانهی محکمم بود. دلم پدری رو میخواد که هیچ وقت برام پدری نکرد و شبها با سرنگ و مواد توی دستش میاومد خونه و مادرم رو بیدلیل در حد مرگ میزد! دلم یه شونهی مردی رو میخواد که مثل کوه پشتم باشه و هروقت به ته خط رسیدم، دستم رو محکم بگیره و بگه: "من هستم! نگران نباش!" دلم شونهی یه دوست وفادار رو میخواد که فقط توی شادیهام شریکم نباشه در روزهای سختم همراهم باشه...
(این قسمت از رمان "دختری از جنس جاودانگی" رمان خودم هست، واقعا همچین کسایی هستن که تنها فقط دنبال ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.