درخواست تاپیک جامع درخواست جلد رمان

[ZARY MOSLEH]

سلام.. خسته نباشید
عنوان: دشت بهشت
نام نویسنده: زری مصلح
ژانر: عاشقانه
خلاصه: پناه دختر با اعتماد به نفسی است که این نقطه‌ی قوتش در آخرین سال تحصیلی‌اش در دوران دبیرستان، مورد هدف قرار می‌گیرد. او با ملاقات کسی که اعتماد به نفسش را ضعیف‌تر می‌کند، اوضاع را بدتر می‌بیند. گذران اوقات، باعث می‌شود او در تلاش باشد که با مبارزه، تکه‌های شکسته‌ی غرور خود را کنار هم بچیند و قبل از فهمیدن خانواده‌اش، فکری به حال صفرهای ردیف شده در کارنامه‌اش بکند.

رتبه دوم BSY | داستان کوتاه دشت بهشت | زری مصلح نویسنده انجمن یک رمان

کد تایید داستان کوتاه: 536 ناظر: @Raha~r تگ: رتبه‌ دوم BSY عنوان: دشت بهشت نام نویسنده: زری مصلح ژانر: #عاشقانه خلاصه: پناه دختر با اعتماد به نفسی است که این نقطه‌ی قوتش در آخرین سال تحصیلی‌اش در دوران دبیرستان، مورد هدف قرار می‌گیرد. او با ملاقات کسی که اعتماد به نفسش را ضعیف‌تر می‌کند، اوضاع...

forum.1roman.ir

 

[HAFI]

سلام، درخواست جلد دارم.

متوسط | داستان کوتاه سَخَّرَ | زهرا.م کاربر انجمن یک رمان

( در حال نقد... ) کد رمان: 571 ناظر: @رَهٰآ نام داستان: سَخَّرَ نام نویسنده: زهرا.م ژانر: #ترسناک خلاصه: همه‌چیز از جایی شروع شد که خانواده فلورس قصد کردند تعطیلات گرم تابستانه خود را آغاز کنند، غافل از آنکه این‌بار تابستانی سردتر از تمام زمستان‌های سال‌های عمرشان را قرار است تجربه کنند...

forum.1roman.ir

با سلام؛ طراح شما:
faezeh akbari
نویسنده عزیز توجه داشته باشید که حتما عکسی با کیفیت به خصوصی طراح ارسال کنید. در غیر این صورت انتخاب عکس بر عهده خود طراح است و امکان تغییر آن وجود ندارد. لطفاً منتظر باشید تا خود طراح با شما گفتگو ایجاد کند.​

 

[HAFI]

وقت بخیر
در خواست طراحی جلد دارم
نام رمان: پلیس به اضافه‌ی عشق
نام نویسنده: آتنا سرلک
ژانر: پلیسی، عاشقانه
خلاصه: روایت زندگی دو پلیس که به عنوان پلیس مخفی وارد زندگی دوتا دختر میشن و ناغافل دچار عشق ممنوعه میشن، دوتا زوج کاملا متفاوت یکی مغرور یکی پر از عشق و.... .

در حال تایپ | رمان پلیس به اضافه‌ی عشق | آتنا سرلک کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: ۴۴۷۴ ناظر: @SA❀HEL خلاصه: به دعوت طوفان پریشان همانند ماهی در ساحل خستگی‌ها سکنا می‌گزیند. تار و پود دریا از هم گسسته می‌شود و قلب کویر خشکی را نوازش می‌کند. در دریای شورانگیز چشمانش غرور رنگ می‌بازد و باری دیگر آبی بیکران، قصه‌ی دلدادگی را در پس امواجش روایت می‌کند.

forum.1roman.ir

با سلام؛ طراح شما:
HAFI
نویسنده عزیز توجه داشته باشید که حتما عکسی با کیفیت به خصوصی طراح ارسال کنید. در غیر این صورت انتخاب عکس بر عهده خود طراح است و امکان تغییر آن وجود ندارد. لطفاً منتظر باشید تا خود طراح با شما گفتگو ایجاد کند.​

 

[HAFI]

سلام.. خسته نباشید
عنوان: دشت بهشت
نام نویسنده: زری مصلح
ژانر: عاشقانه
خلاصه: پناه دختر با اعتماد به نفسی است که این نقطه‌ی قوتش در آخرین سال تحصیلی‌اش در دوران دبیرستان، مورد هدف قرار می‌گیرد. او با ملاقات کسی که اعتماد به نفسش را ضعیف‌تر می‌کند، اوضاع را بدتر می‌بیند. گذران اوقات، باعث می‌شود او در تلاش باشد که با مبارزه، تکه‌های شکسته‌ی غرور خود را کنار هم بچیند و قبل از فهمیدن خانواده‌اش، فکری به حال صفرهای ردیف شده در کارنامه‌اش بکند.

رتبه دوم BSY | داستان کوتاه دشت بهشت | زری مصلح نویسنده انجمن یک رمان

کد تایید داستان کوتاه: 536 ناظر: @Raha~r تگ: رتبه‌ دوم BSY عنوان: دشت بهشت نام نویسنده: زری مصلح ژانر: #عاشقانه خلاصه: پناه دختر با اعتماد به نفسی است که این نقطه‌ی قوتش در آخرین سال تحصیلی‌اش در دوران دبیرستان، مورد هدف قرار می‌گیرد. او با ملاقات کسی که اعتماد به نفسش را ضعیف‌تر می‌کند، اوضاع...

forum.1roman.ir

با سلام؛ طراح شما:
A.TAVAKOLI❁
نویسنده عزیز توجه داشته باشید که حتما عکسی با کیفیت به...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ELMIRA.MORADI]

نام رمان: باید کاری کنی
نویسنده: المیرا مرادی
ژانر: عاشقانه/اجتماعی
خلاصه:
همه چی از یک پیشنهاد شروع میشه... شاید اگر دوست صمیمی بهار قصه ما اون پیشنهاد رو نمی‌داد این داستان رقم نمی‌خورد. داستانی که باعث بزرگ شدن بهار میشه. باعث شادی، خنده، غم، گریه و صد البته عشقی جنون آمیز... .
شاهد زندگی بهار باشین. دختری از تبار صبر و وفاداری که با تمام سختیا می‌جنگه و سرپا می‌مونه.

در حال تایپ | رمان باید کاری کنی | المیرا مرادی کاربر انجمن یک رمان | Page 3

کد: 5440 ناظر: Sara_D خلاصه: همه چی از یک پیشنهاد شروع میشه... شاید اگر دوست صمیمی بهار قصه ما اون پیشنهاد رو نمی‌داد این داستان رقم نمی‌خورد. داستانی که باعث بزرگ شدن بهار میشه. باعث شادی، خنده، غم، گریه و صد البته عشقی جنون آمیز... . شاهد زندگی بهار باشین. دختری از تبار صبر و وفاداری که با...

forum.1roman.ir

عکس مورد نظر را بعداز مشخص شدن طراح جلد، برای طراح در خصوصی ارسال خواهم کرد

 

[دردانه. ع]

سلام
درخواست جلد

نام داستان کوتاه: همان همیشگی
نام نویسنده: دردانه عوض زاده
ژانر: فانتزی، طنز

خلاصه:
وقتی مشتری دائم رستوران یا کافه خاصی باشی بعد از مدتی سفارش‌هایت یکسان شده و برای کافه‌چی و گارسون آشنا می‌شوند و تو می‌توانی با هر بار گفتن «همان همیشگی» سفارشت را دریافت کنی.
اما یک «همان همیشگی» خاص وجود دارد که نصیب تک‌تک ما می‌شود. سفارشش را خودمان نمی‌دهیم اما برای ما سرو می‌شود.

داستان کوتاه در حال تایپ | داستان کوتاه همان همیشگی | دردانه عوض زاده کاربر انجمن یک رمان

نام داستان کوتاه: همان همیشگی نام نویسنده: دردانه عوض زاده ژانر: #فانتزی #طنز کد داستان: 573 ناظر: @رَهٰآ خلاصه: وقتی مشتری دائم رستوران یا کافه خاصی باشی بعد از مدتی سفارش‌هایت یکسان شده و برای کافه‌چی و گارسون آشنا می‌شوند و تو می‌توانی با هر بار گفتن «همان همیشگی» سفارشت را دریافت کنی...

forum.1roman.ir

 

[Narges.sh]

سلام عزیزان خسته نباشید. وقتتون بخیر.
درخواست طراحی جلد.
نام رمان: نظم آنارشی
نویسنده: نرگس شریف
ژانر: فانتزی، معمایی

برگزیده | رمان نظم آنارشی | نرگس شریف کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: 5469 ناظر رمان: @Kallinu سطح: برگزیده خلاصه: «قانونی نانوشته همیشه در پس‌کوچه‌ها چرخ می‌خورد. عادی، یا غیر عادی پاداشش حافظه بُری و مردن است؛ اینجا، عوضی بودن جرم است!» اِما از سن شش سالگی، آرزویی داشت که سریع‌ترین دونده‌ی زیرشهر شود. کسی که زودتر از همه غذا را برای خود و اهل...

forum.1roman.ir

 

[Kuroyami]

سلام. درخواست طراحی جلد برای رمان خون کور: بالعای سقوط رو دارم.

مطلوب | رمان خون کور: بال‌های سقوط | زهرا راد کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: 5367 ناظر: @Ghasedak. سطح: مطلوب خلاصه: آکامه هرگز انتظار این را نداشت که آن مرد شکارچی به او خ**یا*نت کند اما ریجس به او حقیقت را می‌گفت. او یک شکارچی بود… یک شکارچی انسان! حال هدف نهایی ریجس شکار یک پانیشر بود. آیا آکامه‌ی پانیشر از دامگه او می‌رهد؟!

forum.1roman.ir

 

[Kuroyami]

سلام درخواست طراحی جلد برای رمان خون کور: پانیشرز رو دارم.

در حال تایپ | رمان خون کور: پانیشرز | زهرا راد کاربر انجمن یک رمان

.کد:5339 ناظر: @Ghasedak. خلاصه: آکامه بر خود می‌لرزید. با آنکه از خاندان سایه‌ها بود، از سایه‌هایی دیگر می‌هراسید. تمام عمرش را در ترس و واهمه گذرانده بود؛ اما دیگر بس بود. شمشیرش را برداشت و آماده‌ی بیرون رفتن از پیله‌ی امنش شد. دیر یا زود باید با آن موجودات سر و کله می‌زد. موجوداتی که امنیت...

forum.1roman.ir

 

[GHOGHA.YAGHI]

دروود، درخواست جلد.
عکس رو برای طراح ارسال می‌کنم

در حال تایپ | رمان دختر چشم جنگلی | سارا بهار کاربر انجمن یک رمان