نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

چالش دلنوشته های طنز با کشف شما

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,253
پسندها
41,146
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • #81
بیاوردم دلم رآ رام
بکردم من قلم را رام

.
ولی لامصب هیچی نیومد که نیومد:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 
امضا : G.ASADI

بانو :)

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
91
پسندها
616
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #82
نامه را برسانید به دست دلبرم!

یادم است همان یکشنبه پیش!
دست به پیشانی‌ام کشیدی و گفتی تب داری و تب عشق من است...
گفتمت که جانا تب عشق صد البته اما که این ولیکن مال کروناست!
گفتی بخوابم که بعد 14 روز،تا تشت آب سرد بیاری و تیمار معشوق کنی!
خواستم بگم بی جنبه ترسو بیا شوخی کردم، تب نبود زیادی دارچین زنجبیل خوردم فشارم رفته بالا :))

تف به کرونا...
 

Zarlasht A

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
299
پسندها
3,802
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
  • #83
عاشقانه خیره به من بود
و گفت:
بی من چی میکشی؟
گفتم نفس راحت ;)
والا ؛ فکر کرده اگه نباشه میمیرم
 
امضا : Zarlasht A

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,974
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • #84
در معبد چشمات هرکس در زد ، باز نکن
امکان داره لولو باشه بیاد بخورتت
 
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,974
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • #85
دوست دارم شب را به غم سر کنم
دفتری را از اشک چشمم تر کنم
ناگهان قلبم به صدا در امد و گفت
تورو چه به این غلطا؟ برو کپه مرگتو بذار
 
امضا : Aran

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
17,097
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #86
در فکر آمدنت بودم که وقتی تو را می بینم؛
ناگاه از دور به سویم آمدی
با شتاب و مشتاق

اما گرز به دست و من ...
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
17,097
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #87
باز صبحی نو دمید
و دل چه شادمانه طلوع را به تماشا نشست
طلوع چشمانت را
اما ؛
دهان که باز کردی نفست! آه نفست خفه ام کرد لعنتی!
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
17,097
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #88
قدم آهسته بر میداشتی
چه عاشقانه و طناز به سویم می آمدی
اما چنان دست و پا چلفتی بودی که ناگاه پایت پیچ خورد و پخش زمین شدی









 
امضا : زینب میشی

ستین؛

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,054
پسندها
24,476
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
  • #89
چه رویایی می‌شد اگر
من با تو...
در سکوت شب
تنها بودیم و...

صدای خروپفت روی اعصابم راه نمی‌رفت!
 
امضا : ستین؛

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,047
پسندها
55,486
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
  • #90
گریه نکن زیباروی آرایشی،
این‌جا قصر پرنسس‌های داستانی نیست که باران ببارد،
لای موهایت باد بوزد و اشک‌هایت میان قطرات آب گم شود؛ نه!
این‌جا واقعیت است.
آفتاب به کله‌ات که برای عید زرد کردی می‌خورد و از حال می‌روی.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا