- ارسالیها
- 344
- پسندها
- 3,875
- امتیازها
- 16,913
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #31
دستم رو محض کنجکاوی به سمت دکمهای بردم که ترانه سریع گفت:
- دست نزن!
با تعجب گفتم:
- مگه این دکمه چیه؟
- فعلاً بیخیالش شو بعداً بهت میگم! الان مهم نیست!
شونهای بالا انداختم. حامد نقشهای روی میز گذاشت و گفت
- خب! این جنگل هستش؛ کدوم قسمت زندانیت کردن، ایلا؟
خواستم حرفی بزنم که گرمای نفسی رو کنار گوشم احساس کردم. گرمایه نفس کشیدنش که به گوشم میخورد، قلقلکم میداد. صدای بم و بریدهای گفت:
- حرفی نزن! اگه دوست داری که به خاطرت قربانی نشن.
از ترس نفسم حبس شد. آب دهنم رو قورت دادم. سرم رو برگردوندم که چیزی ندیدم.
- ایلا؟! حالت خوبه؟!
برگشتم همه با تعجب و نگرانی نگاهم میکردن. به زور لبخند مصنوعی روی لبم نشوندم. گفتم:
- طوری نیست، خوبم!
حامد نیم نگاهی بهم انداخت و بعد نگاهش رو به نقشه دوخت...
- دست نزن!
با تعجب گفتم:
- مگه این دکمه چیه؟
- فعلاً بیخیالش شو بعداً بهت میگم! الان مهم نیست!
شونهای بالا انداختم. حامد نقشهای روی میز گذاشت و گفت
- خب! این جنگل هستش؛ کدوم قسمت زندانیت کردن، ایلا؟
خواستم حرفی بزنم که گرمای نفسی رو کنار گوشم احساس کردم. گرمایه نفس کشیدنش که به گوشم میخورد، قلقلکم میداد. صدای بم و بریدهای گفت:
- حرفی نزن! اگه دوست داری که به خاطرت قربانی نشن.
از ترس نفسم حبس شد. آب دهنم رو قورت دادم. سرم رو برگردوندم که چیزی ندیدم.
- ایلا؟! حالت خوبه؟!
برگشتم همه با تعجب و نگرانی نگاهم میکردن. به زور لبخند مصنوعی روی لبم نشوندم. گفتم:
- طوری نیست، خوبم!
حامد نیم نگاهی بهم انداخت و بعد نگاهش رو به نقشه دوخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.