- ارسالیها
- 344
- پسندها
- 3,875
- امتیازها
- 16,913
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #41
حرفش رو قطع کرد. منتظر نگاهش کردم که گفت:
- دیگه باید برم!
پاشد که گفتم:
- حداقل یه نشونه بده، یه نشونه که بفهمم باید چیکار کنم!
عقب عقب رفت؛ گفت:
- اون بیگناهه!
بعد غیب شد.
***
چشمام رو باز کردم. همه بالا سرم بودن. به زور نشستم. بازوم سوزش بدی داشت. نگاهی بهش انداختم. کل بازوم باندپیچی شده بود! چشمام گرد شد. یه ناخون که انقدر دنگ و فنگ نداره! گفتم:
- بازوم، چیشده؟
مهسا چشمای اشکیش رو پنهون کرد. رها نگاهش رو گرفت. ترانه و آرسن غمگین نگاهم کردن. حامد خونسرد و ریلکس بود. داد زدم:
- گفتم چیشده؟
حامد گفت:
- تو آتیش، سوخته!
دهنم باز موند آرسن با اخم به حامد نگاهش کرد ترانه گفت:
- یه مقدمه چینی بد نبود!...ببین بیچاره رفت تو شوک!
زدم زیر گریه، پس اون ناخون نبود. آتیش بود! ترانه به همه...
- دیگه باید برم!
پاشد که گفتم:
- حداقل یه نشونه بده، یه نشونه که بفهمم باید چیکار کنم!
عقب عقب رفت؛ گفت:
- اون بیگناهه!
بعد غیب شد.
***
چشمام رو باز کردم. همه بالا سرم بودن. به زور نشستم. بازوم سوزش بدی داشت. نگاهی بهش انداختم. کل بازوم باندپیچی شده بود! چشمام گرد شد. یه ناخون که انقدر دنگ و فنگ نداره! گفتم:
- بازوم، چیشده؟
مهسا چشمای اشکیش رو پنهون کرد. رها نگاهش رو گرفت. ترانه و آرسن غمگین نگاهم کردن. حامد خونسرد و ریلکس بود. داد زدم:
- گفتم چیشده؟
حامد گفت:
- تو آتیش، سوخته!
دهنم باز موند آرسن با اخم به حامد نگاهش کرد ترانه گفت:
- یه مقدمه چینی بد نبود!...ببین بیچاره رفت تو شوک!
زدم زیر گریه، پس اون ناخون نبود. آتیش بود! ترانه به همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.