• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جهش مجهول (جلد دوم ویروس مجهول) | نگار ۱۳۷۳ نویسنده انجمن یک رمان

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,361
پسندها
20,160
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
اگه کسی دوست داشت می‌تونه عضو این چنل شه چون این‌جا پارتای بیشتری ارسال کردم:
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,361
پسندها
20,160
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,361
پسندها
20,160
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
فردای آن روز‌، شلدون به اداره نیامد. به افسرانی که‌ حادثه‌ی روز قبل را شاهد بودند، دوباره تأکید کردم که چیزی به کسی نگویند و گفتم اگر هر خبری در این‌باره پخش شده باشد، تمام‌شان مقصر خواهند بود و راهی دادگاه خواهند شد. دوربین‌ها بررسی شدند و نتایج بررسی و گزارش‌ها به دور از چشم من راهی دفتر اسکات شدند. این‌که من را به دفترش احضار کرد، خیلی دور از انتظارم نبود.
در زدم و وقتی اجازه‌ی ورود داد، بدون دستپاچه شدن یا نگرانی وارد شدم و در را پشت سرم بستم. پشت میزش به حالت هوشیار نشسته بود و من را زیر نظر داشت. دسته‌ی کاغذهایی که مقابلش گذاشته بود را کنار زد و پرسید:
- پس داشت تو رو گاز می‌گرفت؟
نمی‌خواست اسمی از هلن برده باشد. دستانم را از پشت به هم قلاب کردم و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,361
پسندها
20,160
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
من چیزی نگفته بودم، ولی خودش دوباره بحث پدرم را وسط کشید و من را عصبی کرد. با خودم در کشمکش بودم که اعصابم را کنترل کنم و در جوابش به او طعنه‌ای نپرانم. حرف‌های شلدون را به خاطر می‌آوردم که او چرا ان‌قدر از پدر من نفرت داشت. مؤدبانه جواب دادم «بله قربان» و او اشاره کرد که از دفترش بیرون بروم. به محض خروج از دفتر، بازدمم را با عصبانیت بیرون فرستادم و زیر لب فحش دادم:
- مردک دیوانه‌!
در دلم‌ می‌خواستم که شلدون آن‌جا می‌بود و همراه من درباره‌ی رئيس بد می‌گفت تا سبک شوم؛ ولی از طرفی بعد از اتفاق دیشب نمی‌دانستم چطور با شلدون مواجه شوم. شلدون علناً به من فهمانده بود که دیگر من را فقط به شکل یک دوست و همکار نمی‌دید و من بعید می‌دانستم که بتوانم با او به شکل معمول، روابط عاطفی داشته باشم. از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,361
پسندها
20,160
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
دنیس خیلی خوش‌قیافه نبود و این‌که الویرا می‌خواست با او همکار بشود، نشان می‌داد که یک‌جای کار می‌لنگید. دختری با آن اعتماد به نفس و غرور بی‌نهایت زیادش هرگز محل دنیس نمی‌گذاشت؛ حالا چه شده بود که می‌خواست خودش را به او بچسباند؟
با این پیشنهاد، حواس دنیس را کاملاً پرت کردم و خودم را از جواب دادن در مورد شلدون رهاندم. بیچاره بدون گفتن چیزی آهسته از پیش‌ من فاصله گرفت و در حال حرف زدن با خودش از سالن بیرون رفت. نمی‌دانستم که الویرا در گوشش چه خوانده بود.
خودم هم سر‌کارم برگشتم و مشغول کار کردن روی پرونده‌ی جدیدی که چند روز پیش به من و شلدون داده بودند شدم. باید عکس‌های مقتول و وسایل‌هایش را که جدیداً از آرشیو مدارک تحویل گرفته بودم را بررسی می‌کردم، اما بعد از چند دقیقه به خودم می‌آمدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا