- تاریخ ثبتنام
- 14/4/20
- ارسالیها
- 3,500
- پسندها
- 65,293
- امتیازها
- 74,373
- مدالها
- 31
سطح
43
- نویسنده موضوع
- #11
صدای مهیب و بلند ترمز خودرویی باعث شد هینی کشیده و به عقب بازگردم. اخمهایم دوئل را نابرابر بازی کرده و درهم شدند! سعی کردم امواج ترس را از خود دور کرده و به مسابقه فکر کنم. آخرین صلوات را فرستادم و به عادت فوتِ غلیظی در هوا کردم. کار همیشگیام بود! به امید اینکه این فوت کردن بتواند به خدا برسد و خودش مرا نجات دهد.
گامی به طرف قسمت پذیرش برداشتم که با دیدن پسرکی جوان، در پشت پیشخوان، [که سرتاسرش را شیشه کشیده بودند و تنها قسمت کوچکی از آن باز بود] اخمی کرده و ناچار نزدیکتر شدم! صدای همیشه خشدارم را با تک سرفهای صاف کرده و بلندتر از حد معمولم گفتم:
- سلام!
پسرک همانطور که آدامس زرد رنگش را در دهان همانند تویوپ میجوید نیشخندی زد و پاسخ داد:
- جانم؟ سلام!
گره کور همیشگیِ...
گامی به طرف قسمت پذیرش برداشتم که با دیدن پسرکی جوان، در پشت پیشخوان، [که سرتاسرش را شیشه کشیده بودند و تنها قسمت کوچکی از آن باز بود] اخمی کرده و ناچار نزدیکتر شدم! صدای همیشه خشدارم را با تک سرفهای صاف کرده و بلندتر از حد معمولم گفتم:
- سلام!
پسرک همانطور که آدامس زرد رنگش را در دهان همانند تویوپ میجوید نیشخندی زد و پاسخ داد:
- جانم؟ سلام!
گره کور همیشگیِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش