متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار علیرضا راهب

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
باز کن موها را
بریز
عطر ماه را
باز کن موها را
بریز بر شانه‌های شعر
معنا را از جهان بگیر
بوسه بوسه بدم در دهان من
دهانم از کلمه خسته‌ست
بوسه بده
بیگانه کن مرا با کلمه
بوسه بده
بگیر
زمان را از زندگی بگیر
بوسه ‌بده بخند
نظم این مردگی را به هم بریز
بوسه ‌بده بخند
ترس و دلهره در جان غم بریز
باران باش ببار
آینه کن جاده را که منم
بوسه بده ریتم را بریز در رگ سکوت
برقص
بریز کرشمه را در هوای غزل
بوسه بده بخند
برسان ماه را به پلنگ
تنگ را به ماهی تشنه
برقص
بموج
بموجان آبی پیرهنت را
بوسه بده
بگیر
ساحل را از حافظه‌ی این نهنگ خسته بگیر.
#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #12

عشق عمیق و بی‌انتهاست
کلمه‌ها کوچک و بی‌مقدار
و تو که سبز و آبی و موّاجی
توأمانیِ برفی و آتشی
سر که بر سینه‌ات گرم
پیراهن‌ات پر از آواز بقبقوست
تنهایی امّا تن من
که ساحل مرجانی نیستن‌ها...
ناگهان این لهجه‌ی استوایی غریب
آری به رقص می‌شود آری
به آواز آری به آواز حتّا، امّا!
برای بیان این حالت عجیب ای‌کاش
ای‌کاش زبان گسترده‌ی نهنگ‌ها را می‌دانستم...


#علیرضا_آرامش
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #13

پای همین دیوار به دنیا آمده‌ام
و اگر نروم
پای همین دیوار خواهم مرد
آنقدر بلند است که آسمان را به دو نیم می‌کند
شجرنامه‌ی تبار ما هم هست
که رنگ چشم‌های همه شان سایه‌ای خسته است
قدیمی‌ها حتی خورشید را دیده‌اند
که بالای آن جوجه کرده
حالا دیگر فرقی نمی‌کند
آن را پدران ما ساخته‌اند یا پدران آن طرف
دوست دارم یادگاری‌های پشت این دیوار را بخوانم
و افسانه های پشت این دیوار .... باید بروم
مثل ابرهایی که زمین را دور می‌زنند

تا بر بام خانه‌ی من ببارند

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
همه ‌ی کلمه‌‌ها مستعمل‌‌اند
با چه صدای تازه‌ای با تو حرف بزنم؟
عسل لب‌هایت مستدام!
هرچند این هم جمله‌ای تکراری‌ست!
به تو لبخندی هدیه می‌کنم با چند شاخه رز آتشی
هرچند ساده و بی مقدار
این لبخند روبروی جوخه‌ی آتش بر لبان پدرم بود
و این گل‌ها را از دست پیامبری گرفته‌ام
او که بر منجنیق آتش لبخند زد
لبخند بزن، لب‌ تو تکراری نیست!
و آیه‌‌ی دوستت دارم
که در ضربان رگ‌هایم تکرار می‌شود
تکراری نیست


#علیرضا_راهب
در خنده‌های تو هربار چیزی متولد می‌شود

که تکراری نیست...

 
امضا : ~naz
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
تغذيه و مطالعه
يک زندگي خوب
ما غذا را با غصه‌هاي تمام جهان
مي‌خوريم و سير مي‌شويم
صبحانه با گزارش جنون گاوي
ناهار
با آگهي حراج و مزايده
يک لقمه
بعد يک ليوان
نفت خام درياي شمال
بشکه‌اي 35 دلار
ما سفره نداريم
روي روزنامه غذا مي‌خوريم...

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
پدر بارها گفته بود
که غربت
از پشت همين ديوار آغاز مي‌شود
و اتوبوس پس از خوابي عميق
مرا در شهري غريبه پياده کرده است
غربت و تنهايي عميق مي‌شود
آرزو مي‌کنم اي کاش
اين گربه زبان ما را مي‌دانست.
اين احساس شبانه‌ي دلقک خسته است
وقتي همه رفته‌اند،
نزد آينه در دليجان تنهايي‌اش
رنگ خنده‌هاي تماشاگران را
از چهره‌اش پاک مي‌کند
دهانش کوچک مي‌شود
آه!
ديگر هيچکس او را بدون اين رنگ‌ها
نخواهد شناخت

يک غريبه هم هست
که پايين و بالاي شعرها را قدم مي‌زند
رهايش کنيد
او ديوانه است
او در يکي از شعرهاي من
تخته سنگ بزرگي را سر دست گرفته بود
و فرياد مي‌زد:
اين تنديس همان پيامبري است که تا مي‌خنديد
خرمالوها روي شاخه‌ها مي‌رسيدند!

يک شهر تماشاگر به او مي‌خندد
تنهايي و غربت سخت عميق مي‌شود
اي کاش آسمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
وقتی در انتظار تو هستم
سخت می‌تپد
فشرده می‌شود قلبم
کوچک می‌شود
به اندازه‌ی صفحه‌ی این ساعت مچی

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
از قطعه شعر عدد
تا سهم من از این همه روایت
دشنه پدر در پهلو
یا تیر سرنوشت در پاشنه‌ام باشد
از قطعه شعر هلا
مرتبت خورشید را به هم پایگی سایه‌ای نشکستن
نام هستی را به خماری حقیر مردن، خوار نکردن
سرنوشتی
هم به قدر نبودن

نسرودن!

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
می‌توانی هرگز نبوده باشی
که هرگز ندیده باشمت
تا غزل های عاشقی ناگفته بماند
که هرگز
غزلی عاشقانه شده باشی
و یا از قطعه شعر هلا
هرگز از پیش نبودن
نیستن!
این دام و دانه را خود هرگز از نیستی پر نگشودن
نامی هرگز از خویش نشنودن

سعادتی....

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,456
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #20
از دهان من آتش می‌گیرد
یا در قطعه شعر هلا
ماندذآب خاطره‌ای بی انکار
بی روزنه‌ی امیدی به انابتی

خود را نشان می دهد.

#علیرضا_راهب
 
امضا : ~naz
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا