مجموعه اشعار بازگشت ها |negah.arya کاربر انجمن یک رمان

[crazy.angel]

نام مجموعه : بازگشت ها
نام شاعر : negah.arya
مقدمه :
رفته بودی و آمدی
برگشتنت مبارک باشد
میتوانم اعتماد کنم به ماندنت؟
یا باز هم میری,بی صدا,بی هیچ حرفی؟
دوباره می گویم می توانم اعتماد کنم به ماندنت ؟

 

[سَنا]

•| بسم رب العشق |•

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال پانزده پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[crazy.angel]

داشت دستم را می گرفت
که وحشت زده از خواب پریدم
می ترسیدم,که بار دیگر در دامش بی افتم
این چنین بود که وحشت زده از خواب پریدم
آرزوی نوازش دستانش بر روی صورتم
حیف...که وحشت زده از خواب پریدم
داستان عجیبیست مابین من و او
ولی من هربار وحشت زده از خواب پریدم
همه میگفتن به خاطرت آمده است, ؛ منتظرست
و من..و من وحشت زده از خواب پریدم
داشت مال من میشد...
که من وحشت زده از خواب پریدم

 

[crazy.angel]

زیبا بود,حرف هایش
ز مانند...رویا
عاشقانه میگفت
مانند؛ ماه,آب, فضا,دریا, آسمان
پاک بود مانند طفلی که
تازه چشم باز کرده است بر روی جهان
مینگریست به آینده؛ مانند
شکوفه درخت صنوبر ها در فصل بهار
صادق بود ...مانند
پروانه ای که سه روز عمر دارد در این جهان
عاشقانه نگاه میکرد به او
مانند نگاه های شیرین و فرهاد در دل کوه
و من...غریبه ای آشنا بودم که میدیدم
مانند هارا, در او, با او , در اوج خیابان ها

 

[crazy.angel]

می گفت که برگشته است به خاطرم
افسوس اینک نیست در کنار من
آمده بود برای چند روزی مهمان دارم کند بعد, برود
اخ اگر...اخ اگر,برنگشته بود یار دیرینه اش
کنارم میماند مانند ماه و شب
رفته است... چند ماهی می شود
دیگر نیست چشمانش مقابلم
چشمانی که حرف میزدند به جای لب هایش
صدایش هنگام غزل خوانی...
شعر هایی پر از رمز و راز
شعرهایی که به منظور میگفت به گفته اش
و اما حرف من این است ... حالا چه کنم ؟
چه میتوانم بکنم...
با شعر های منظور دار از رده پای رفته اش؟
وقتی برگشت گفتم میروی, این را باور دارم
گفت نه , من برگشته ام به خاطرت
و حالا رفته است... نیست در کنار من
شما بگوید چه کنم...
با شعر های منظور دار از رده پای رفته اش؟

 

[crazy.angel]

نگاهش که میکنند,دلم میلرزد
صدایش که می کنند, ان جانمی که میگوید
نفس و جانم را باهم میبرد
لمسش که میکنند کاری نمی توانم کنم
شیشه ها را میشکنم
دست دیگری در موی فرش...
حتی فکرش هم غیرتم را آتش میزند
آمد دلبری کرد,دلم را برداشت و رفت
احمق بود...خودم را یادش رفت
موی فر عسلی رنگش در نور آفتاب
مگر میشود این را دید و به خلسه نرفت؟
دختر مو فرفری شعرهایم میشود بمانی نروی؟
میشود وهم یک رویای شبانه نشوی؟
میشود ساز بزنم,تو بخوانی
من محو نگاهت بشوم؟
میشود ساز بزنم تو بخوانی
محو صدایت بشوم,نت ها گم بشوند؟

 

[crazy.angel]

دنیا آنجا قشنگ است که تورا

در رویا و خواب و واقعیت میبینم

دنیا آنجا قشنگ است که تورا

از پشت خانه کاهگلی دریا‌زده میبینم

دنیا آنجا قشنگ است که تورا

مانند کرم وابسته به پیله دوست دارم

دنیا آنجا قشنگ است که تورا

به واسته این فقر جهان دوست دارم

گله ای نیست که چرا دیر آمده ای

گله این است که روزی بروی

گله ای نیست همچو پروانه ای

گله این است که سه روز عمر داری

گله ای نیست که مرا دوست نداری

گله این است که چرا دیوانه نباشیم؟