دلنوشته مجموعه دلنوشته‌‌های جانِ دل | شادی روحبخش کاربر انجمن یک رمان

[Shadi.Roohbakhsh]

جانِ دل یعنی بوی گیس‌های پریشانت که لابه‌لای عطر چمن‌زار عشق جاودان شده است.
جان دل یعنی نگاه دلبرانه‌ات که کنج نگاهم را در بر می‌گیرد و برای هوایی کردنم دلم را می‌لرزاند.

 

[Shadi.Roohbakhsh]

کاش جادویی وجود داشت که یاقوت چشمانت را برای همیشه و تا ابد همچنان پر شور و شوق قاب گرفت و زنده نگه‌داشت.
اما می‌گویند جادوی عشق حقیقی، هر طلسمی را می‌شکند حتی طلسم فراغ را!

 

[Shadi.Roohbakhsh]

مادامی که تنت به آرامی درون دل سرد خاک خفته است
جسم من در آتش فراغت می‌سوزد.
دلتنگی امانم را بریده است؛ کاش می‌شد روزهای گذشته را بازگرداند.

 

[Shadi.Roohbakhsh]

رنجیده خاطرم از نبودت
نمی‌دانم کجای زندگی‌ام را اشتباه کرده‌ام.
گرفتن تو از من تاوان کدام گناه ناکرده‌ام بود؟
چشم بر هم زدم تا بار دیگر تو را میان نیزار طلایی بیابم اما...
افسوس که همه‌اش وهم است و خیال!