- ارسالیها
- 443
- پسندها
- 12,240
- امتیازها
- 31,113
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #221
توی تیمارستان ازت دور کنم کمکم تو رو آماده کنم تا بتونی با حقیقت روبهرو بشی کاری کردم خودت بفهمی چون اگر بهت میگفتم هرگز حرفم رو باور نمیکردی
یولیان ساکت شد و با صداقت در چشمان او خیره شد هضم حرفهایش دشوار بود اما میدانست واقعا اگر او مستقیم برایش توضیح میداد ممکن نبود باور کند او تا لحظهای که بقایایی اجساد را ندیده بود هرگز باور نمیکرد مردی که برای چند سال نامزدش بوده یک قاتل بیرحم است. گیج شده بود وسعی کرد پاهای خود را جمع کند اما نتوانست و وحشت از بیحسی پا هایش تمام صورت او را در بر گرفت به سختی پرسید:
- پاهای پاهای چی شده چرا نمیتونم تکونش بدم
نگاه یولیان از صورت او گریزان شد و گفت :
- وقتی سقوط کردی با کمرت روی سنگ چینهای باغصه افتادی و آسیب دیدی من برات دکتر آوردم...
یولیان ساکت شد و با صداقت در چشمان او خیره شد هضم حرفهایش دشوار بود اما میدانست واقعا اگر او مستقیم برایش توضیح میداد ممکن نبود باور کند او تا لحظهای که بقایایی اجساد را ندیده بود هرگز باور نمیکرد مردی که برای چند سال نامزدش بوده یک قاتل بیرحم است. گیج شده بود وسعی کرد پاهای خود را جمع کند اما نتوانست و وحشت از بیحسی پا هایش تمام صورت او را در بر گرفت به سختی پرسید:
- پاهای پاهای چی شده چرا نمیتونم تکونش بدم
نگاه یولیان از صورت او گریزان شد و گفت :
- وقتی سقوط کردی با کمرت روی سنگ چینهای باغصه افتادی و آسیب دیدی من برات دکتر آوردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر