نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ~Deku
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 182
  • بازدیدها 11,550
  • کاربران تگ شده هیچ

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,675
پسندها
19,599
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #181
آقای سباستین با لبخندی آرومی ادامه داد:
- اما هرچقدرم که توی مبارزه پیشرفت کنه، قادر به کشتن کسی نیست. با قدرت خلقتی که اون به عنوان یه چپ‌دست در اختیار داره، یه پشتیبانی کامل برامون مهیا می‌کنه. اون از اولش هم یه جادوگر بوده، نه یه مبارز.
درست می‌گفت. حرکات اما به وضوح بیشتر روی دفاع از خودش تمرکز داشتن و توانایی چیدن استراتژی حمله ای رو نداشت. اون مرد جان سخت، رایموند، عمداً به قصد دفاع شخصی بهشون شمشیرزنی یاد می‌داد. خود سلاح راپیر هم تیغه ای تیز نداشت و فقط با نوکش می‌شد ضربه زد، کاربردش بیشتر برای دفع کردن ضربات دشمن بود.
- استاد، اما بدون شک می‌تونه طرف ما باشه، اما آیا خانواده‌ش هم به اندازه اون ناآگاهن؟
با این حرف، سوالی که ذهنم رو برای مدت زیادی درگیر کرده بود مطرح کردم. چهره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,675
پسندها
19,599
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #182
هرچند، این حس خیلی دووم نداشت.
چشمام برای لحظه ای کاملاً باز شدن و سرم رو به عقب برگردوندم. انرژی جادویی اطراف یه دفعه داشت زیاد می‌شد، در حدی که انگار آسمون قراره دهن باز کنه!
- استاد، شما هم حسش می‌کنین؟
با بلند شدن استاد من هم از جا بلند شدم و با احتیاط به اطراف خیره موندم. نورهایی به طور دایره ای شروع به ایجاد شدن کردن.
- این...امکان نداره! چطور می‌تونن قفل رو باز کرده باشن؟
نگاهی به استاد کردم که الآن اخم ظریفی رو صورتش داشت.
- باید بیشتر احتیاط می‌کردیم، حواسمون نبود که رمز قفل کتابخونه و شهرداری یکسانن.
- الگوی هردو رمز کاملاً باهم فرق داره...این که هردو رمز از روی یه کلمه طراحی شدن چه تأثیری می‌خواد داشته باشه؟
- متوجه نیستید بانو می؟ این بهشون یک سرنخ داده. وقتی معمای اول رو حل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,675
پسندها
19,599
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #183
تیم چهارنفره دردسرساز ها، جلودار همه درحال نزدیک شدن بهمون بودن.
- برو سراغ آلن، و باهاش نجنگ و بیارش طرف خودمون. اون قراره به دردمون بخوره.
سرم رو تکون دادم و با اجرای طلسم فرمانم، کنت هنری آلن رو مخاطب قرار دادم:
- باهام بیا.
با این حرف از جمعیت فاصله گرفتم و سریع پورتالی باز کردم، و اونو به گوشه ای خلوت از باغ، بخش پشت عمارت شهرداری کشوندم.
کنت هنری آلن، شاگردی بود که همیشه جلب توجه می‌کرد، و مدام دنبال این بود که من سر کلاس ازش تعریف کنم. اون به معنی واقعی مستعد بود و به خوبی می‌دونست چطور استعدادش رو پرورش بده. اما در هر صورت، آتش طلایی رنگش قرار نبود حریف شعله آب‌رنگ یه اژدهای تاریک بشه.
- چرا سعی دارین مانع هدفمون بشید؟
مسخره بود. من یه شاهدخت بودم، معلوم بود که آینده یه کشور برام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا