• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پیشنهاد آخر | آبیس کاربر انجمن رمان

  • نویسنده موضوع سمانه_ش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,654
  • کاربران تگ شده هیچ

سمانه_ش

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/24
ارسالی‌ها
44
پسندها
191
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
رفتیم که خونه‌شون هناس بالای خونه پشت به پشتی چهار زانو ساکت و سر به زیر نشسته بود، نکنه فکر می‌کرد بقیه اومدن سرزنش کنن و زخمش رو مسخره کنن... .باید سرشو بالا بگیره چون وقتی زخمی شد گریه نکرد. فقط به زخمش نگاه کرد و آروم گفت می‌سوزه! مادر هناس از خوراکی و آبمیوه‌هایی که زن مشهدی حسن برای هناس آورده بود به منم تعارف کرد، آب دهانم رو آروم که کسی نفهمه قورت دادم و گفتم من از این چیز‌ها خوشم نمیاد. مادر هناس خیلی مهربون بود. در جواب مامان‌فریبا که گفت آراز هم اونجا بود دعواش کردم مواظب هناس نبوده گفت:
- این بچه که خودش دوازده سالشه! آراز پسرم تقصیر تو نبوده حالا که اومدی هناس رو ببینی ناراحت نباش.
در واقع سیزده‌ سالم بود ولی خجالت کشیدم بگم.
خان‌جون: ببین چطور لباشو برعکس کرده ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

سمانه_ش

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/24
ارسالی‌ها
44
پسندها
191
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
سهیل: خب دیگه قهرمان پیاده شو فلاسک رزی رو بردار قبل از اینکه شاباشی که گرفتی رو به عنوان پول دی‌جی ازت نگرفتم.
دانیال: آهنگو که رزی وصل شده بود دروغگو.
جواد: بده من اون فلاسکو... .
رزیتا: این چرا این‌طوری کرد؟
دانیال: این اون روی چای خورش اومده بالا گرفت رفت الان آتیش خوار میشه داغ‌داغ همه رو می‌خوره.
رزیتا: خب اگه حالش این‌جوری خوب میشه که بخوره، تهش چیزکیک خالی می‌خورم. نه سهیل زنبیلو خودم میارم بهتون نمیدم.
سهیل: کمکت می‌کنم. این عروس و دوماد ماهم بالاخره رسیدن، آخ کی عروسی اینا بشه من شبشون رو به یاد ماندنی کنم.
رزیتا: آراز بفهمه می‌خوای چیکار کنی دعوتت نمی‌کنه بس که شری.
سهیل: آراز خیلی هم مجلس گرم و شلوغ دوست داره بدونه همه می‌خوان ادا بیان فقط بشینن خودش نمیاد.
رزیتا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا