- ارسالی‌ها
- 1,711
- پسندها
- 19,700
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 17
- نویسنده موضوع
- #191
سه سال از اون روز گذشت، اما کل مدت توی آکادمی درس خوند و حالا توی تابستون نوزده سالگیش، قرار بود سه ماه دیگه کارش رو به عنوان معلم شروع کنه. درحالی که با لبخندی روی صندلی راحتش، مشغول مطالعه بود، چشماش با دیدن خبری باز موند: ملکه اعلام کرد که آکادمی جادویی جدیدی همین روزها افتتاح می‌شود، او این طرح را تا مدت‌ها مخفی نگه داشته بود!
چشمای اما با این تیتر، تا آخرین حد باز شدن. طی این سه سال، مانالند درهاش رو به مردم باز کرده بود و مقاله‌های زیادی مربوط به جادوگری، با قیمت‌های بالا فروخته می‌شدن، یا حتی خیلی معلم‌ها پیشنهادایی برای کلاس خصوصی دریافت می‌کردن. ظرفیت آکادمی مانالند به قدری پر بود که مجبور بود دانش‌آموزای خودش رو اولویت بذاره. اما با این حال، ملکه پیشنهاد این که آکادمی جدیدی...
چشمای اما با این تیتر، تا آخرین حد باز شدن. طی این سه سال، مانالند درهاش رو به مردم باز کرده بود و مقاله‌های زیادی مربوط به جادوگری، با قیمت‌های بالا فروخته می‌شدن، یا حتی خیلی معلم‌ها پیشنهادایی برای کلاس خصوصی دریافت می‌کردن. ظرفیت آکادمی مانالند به قدری پر بود که مجبور بود دانش‌آموزای خودش رو اولویت بذاره. اما با این حال، ملکه پیشنهاد این که آکادمی جدیدی...
آخرین ویرایش
