- تاریخ ثبتنام
- 8/10/18
- ارسالیها
- 1,506
- پسندها
- 18,744
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 17
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #21
در باز شد و وارد باغ عمارت بزرگ و زیبایی شدیم. زنی عینکی با لباس اشرافی اومد سمتمون و گفت:
- من شما رو تا تالار آزمون راهنمایی میکنم.
دنبالش به راه افتادیم. وارد عمارت که شدیم به دو راه پله رسیدیم. از پله های سمت چپ رفتیم بالا و رسیدیم به یه در. زن راهنما در رو باز کرد و وارد اتاقی شدیم با مبلمان سلطنتیمدل سفید رنگ. زن گفت:
- اینجا بنشینید تا به برم برگذار کننده آزمون خبر بدم.
بعد هم از همون در خارج شد. حرفایی که دایی زده بود رو توی ذهنم مرور کردم:
(- میخوایم در مورد شرایط ورود به شهر صحبت کنیم. برای انجامش نوعی مجوز نیازه که اسمش...
منتظر ادامه حرفش بودم که نفس عمیقی کشید. ادامه داد:
- مجوز ماناست. بچه ها، مانا در واقع همون مترادف کلمه جادو هست. اما بعنوان انرژی جادویی اطراف از این...
- من شما رو تا تالار آزمون راهنمایی میکنم.
دنبالش به راه افتادیم. وارد عمارت که شدیم به دو راه پله رسیدیم. از پله های سمت چپ رفتیم بالا و رسیدیم به یه در. زن راهنما در رو باز کرد و وارد اتاقی شدیم با مبلمان سلطنتیمدل سفید رنگ. زن گفت:
- اینجا بنشینید تا به برم برگذار کننده آزمون خبر بدم.
بعد هم از همون در خارج شد. حرفایی که دایی زده بود رو توی ذهنم مرور کردم:
(- میخوایم در مورد شرایط ورود به شهر صحبت کنیم. برای انجامش نوعی مجوز نیازه که اسمش...
منتظر ادامه حرفش بودم که نفس عمیقی کشید. ادامه داد:
- مجوز ماناست. بچه ها، مانا در واقع همون مترادف کلمه جادو هست. اما بعنوان انرژی جادویی اطراف از این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش