دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های مینویسم تا بماند | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

[AINAZ.R]

زمانی پی به الگوریتم عشق بردم ،
که تو الگوی نامتناهی دلم شده بودی .
من باید رابطه میان خودمان را کشف میکردم ؛
و اینگونه بود که فهمیدم من و تو با هم عشق را ساختیم !

 

[AINAZ.R]

تو یه هوس بودی برای من ،
یه حرفایی بود که تو دلت نبود
با این همه من تو رو دوست داشتم!

 

[AINAZ.R]

میرقصم روی شیشه و دردش را فراموش میکنم و نمیتوانم به خودم اجازه بدهم از این همه دلتنگی به اندازه یک بغض چند روزه ، چند ساعتی بخوابم و بخوابم … .
چقدر سخت است که به خاطر آن چیزی که نیست با یک دنیا دلتنگی ، با یک دنیا غصه و دلتنگی ، با یک دنیا اشک ، با یک دنیا غم و غصه ، با یک دنیا حرف ، و با یک دنیا اشک سر روی بالش بگذارم .
چه قدر سخت است که ۱۰ سال از عمرش را برای یک دوست صرف کنی ، ۱۰ سالی که در آن تنها و تنها باشی ، و تنها کسی باشی که ۱۰ سال دیگر می‌توانی با او زندگی کنی ، و حتی از او هم دوری کنی ، و او هم تو را تنها بگذارد .

 

[AINAZ.R]

تبر به ریشه‌ی احساساتم،‌‌‌ همراه با غم درونم می‌زنم ، چون عشق ، مرا از رنج و عذاب نجات می‌دهد …
من می‌خواهم به عشق ایمان بیاورم ، من می‌خواهم از همه چیز بگذرم ، من می‌خواهم دست از همه چیز بکشم ، من می‌خواهم از همه چیز چشم بردارم ، من می‌خواهم همه کس را دوست بدارم ، من می‌خواهم کسی را دوست بدارم که نه تنها خودم ، بلکه همه‌ی مخلوقات را دوست می‌دارد ، من می‌خواهم همه را دوست بدارم ، من می‌خواهم همه چیز را داشته باشم ، من می‌خواهم همه چیز را داشته باشم ، ‌‌‌‌ می‌خواهم همه‌ی چیزها را داشته باشم ، می‌خواهم همه‌ی چیزها را داشته باشم ، می‌خواهم همه را داشته باشم …

 

[AINAZ.R]

ای کاش می‌توانستم آن تلخی سکوت پشت لبانم را بفهمم و درک کنم .
کاش آن بغضم در گلویم بود و می‌توانستم با آن تمام تلخی‌های دنیا را با تمام وجودم حس کنم .
کاش می‌توانستم آن همه سکوت را تحمل کنم و ببینم که می‌توانم به همه آن زیبایی‌ها که وصفش را نمی‌توانم بیان کنم ، بپردازم .

 

[AINAZ.R]

از داشتنت بدون نفس ترسی نیست ؟
اما اگر تو نبودی
وقتی یک شب در خیابان با یک غریبه
قدم می‌زنم و او به من میگوید :
دوست داشتنی هست …

 

[AINAZ.R]

عقلم میگه تنهات بزارم تا با خودت کنار بیای ، دلم میگه مواظبش باش!
اگه تو بری ، من بی تو میمیرم ؛
نفسم به نفست بنده ،
زندگیم به ضربان قلبت وصله!
زندگی بهونه من و تو نیست ،
بهونه من و تو عاشق شدنه ؛
عاشقی بهونه موندنه !
من تو را می‌خواهم!
به خدا میخواهم ،
تا ابد پای تو باشم.
تا همیشه پا به پای تو در این راه بمانم.
تا که یک روز ببینم چشم تو را،
تا که یک روز ببینم تن تو را،
تا که یک روز ببینم دل تو را،
تا در آغوش بگیرم تن تو را،
تا که یک روز ببینم عشق تو را،
به خدا میخواهم؛
تا در آن روز ببینم که دلت تنگ شده!

 

[AINAZ.R]

دلیل بیماری کشنده‌ی من شدی!
گفتم : که این زندگی است.
گفتی :که یک روز هم می‌آیی.
گفتم : خداحافظ!
تو هم رفتی و زندگیت تباه شد.
گفتی که این دنیا همان زندان است.
گفتی که از این زندگی باید گریخت.

 

[AINAZ.R]

من کسیو از دست دادم که عاشقم نبود و الان من و تو ،
توی تاریکیای شب و رو سیاهیای شب ، با هم بودیم .
یه عاشق واقعی که به جز خدا هیچ کدوم از ما رو ندید !
ولی ما هر لحظه ، واسه عاشق بودن ، ازش می‌خواستیم !
ما عاشق شدیم !

 

[AINAZ.R]

مینویسم تا بماند با من و تنهایی ام تا در خیال تو بمانم؛
این روزها از تو می‌نویسم و از تو می‌نویسم .
از تو که تمام روز را در این تنهایی سپری کردم ، از تو که تمام شب را در این تنهایی بی ستاره به صبح رساندم ، از تو که تمام روز را در این تنهایی بی ستاره به خواب رفتم ، از تو که تمام شب را در این تنهایی بی ستاره به سحر رساندم .